از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

آخرین لحظات وداع با این خانه ی متروکه...!

الان که دارم براتون مینویسم آخرین باریه که توی این خونه ام و پشت کامپیوتر نازم دارم برای دل خودم مینویسم... 

دور تا دورمو جعبه های کوچیک و بزرگ گرفته! منم از لای این جعبه ها یه راهی پیدا کردم تا به شما برسم! 

خیلی دلم گرفته... 

نمیدونم چه حسی دارم...! 

اصلا نمیدونم چجوری باید توصیفش کنم...! 

امروز حال من به شدت بد شد! ( به خاطر تلفن یه نفر که کلی منو به همم ریخت!) 

من غمگینم... جوجه غمگینه... نمیتونم اصلا دیگه بیارمش بالا... 

خدایا کمکم کن... 

اومدم بگم که اون وقت مشاوره ای که داشتیم. ۱۹ ام بود. یادتونه که؟!! 

کلی راه تا خیابون زرتشت رفتیمو دست از پا درازتر برگشتیم! آقاهه مریض بوده و خانوم منشی باهوششم یادش رفته به ما زنگ بزنه و بگه کنسله!!!! 

افتاد واسه ۳۱ مرداد... 

دوست جونام مواظب خودتون باشین 

قرار بعدیمون توی اون خونه...

یکم نیستم!

دوست جونا فقط اومدم بگم من سرم خیییییییییییییییییییلی شلوغه!!! 

شاید یه مدت نتونم زیاد بیام پیشتون... 

درگیر اسباب کشی هستیم شدییییییید! 

مواظب خودتون باشین 

دوستون دارم 

سرشارم...

سلااااااااااااام به همه ی دوستای ناززززززززززم 

من امروز خیییییییلی خوشحالم.... (((((: 

امروز تولد یکی از دوستای گوگولیم بود! خیییلی خوش گذشت ... 

بعد از کلی خنده و شوخی و ... همه رفتند ولی من موندم!  

میخواستم از طرح خونشون مدل بردارم واسه ی خونه ی جدیدمون.  

عاششششششق اتاقشم! فوق العاده هنریه!  

کلی عکس از در و دیوارش گرفتم... تمام خونشونو خودش تزیین کرده و رنگ کرده...! خیلی دخمل هنریه!... 

خلاصه کلی کیف داد... حالم به شدت خوب شد...  

 

جوجه طلا میگفت مرجانم برو حسسسسسسسسابی خوش بگذرون... بهش میگم آخه جوجه نمیشههههه! تو که نیستی انگار یه چیزی کمه... قرفونش بررررم!  

 

 

به شدددددت سرمون شلوغه... مامان که دیگه هیچی! بیچاره همش داره کار میکنه! منم که یه دخمل یکم تنبل اصلا وقت نکردم کمکش کنم زیاد...!  

 

پ.ن: بچه ها مامان میگه تا آخر این هفته میرییییییییییییییییم...!!! ))): ( نه من اصلا ناراحت نیستم!! نه...!)  

پ.ن: وای که جوجه عاشقتم... دیشب منو پر کردی ... پر از عشق٬ پر از احساس٬ زنگ زدی ردت کردم! اسمس دادی من صداتو میخواااااااااام...! منم که دلم نینایی و کوشولو دلم نیومد بگم نه! زنگ زدی٬ یکساعت تمام منو سرشارم کردی...  

مرجان؟ جانم... وای مرجان تو روخدا... وقتی میگی جانم تمام تنم می لرزه...! 

جوجه قلبم پر از هوای توعه... فقط تو... منو سرشار کن...  

مرجان میخوام یه آغوش پر از امنیت بهت بدم... مرجان... مرجان...  

یادته جوجه اون شبی که میخواستی بری سربازی من چه حالی بودم ؟ یادته جوجه؟ چقدر اشک ریختیم...؟! یادته بهم گفتی مرجان این گردنبندو بوسش کن... منم جلوی اونهمه آدم توی ترمینال بوسیدمش...! وای چه روزایی بودن... چقدر زود گذشت جوجه...