از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

یه روز خنده دار! (:

تمام تنم درد میکنه! صبح با صدای وحشتناک یه رعدوبرق از خواب بیدار شدم!!  خیلی ترسیدم! آخه من کلا از صدای رعد و برق وحشت خاصی دارم!!  

ولی وقتی پاشدم از پنجره اتاقم بیرونو نگاه کردم احساس کردم روحم جوون شد٬ تازه شدم! نمیدونید منظره ی اتاق من چیه! محشره! دقیقا کناره یه کوهه! برعکس اون خونمون که تا چشم کار میکرد ساختمون بود!  

یه حس زندگی بهم میداد وقتی این قطره های بارونو رو کوه میدیدم! چقد دلم هوس زمستون کرده! شنیدم اینجا هم زمستونای خیلی سردی داره! ولی من کلی خوشحالم... چون عاشق برفمو سرمای زمستون! بعد از سالها میتونم بارش برفو ببینم اونم روکوه ... کنار پنجره... یه ژاکت گرم... با یه لیوان چایی داغ... وااااای ....! 

دیروز اومدم براتون بنویسم ماجرای پنجشنبه رو که جوجه زنگ زدو مجبور شدم دی سی بشم! 

حالا میگم... 

پنجشنبه خودم برای دومین بار رفتم تهران! نگید این چقد لوسه هاااا ! خوب تازه دومین بارم بود که تهنایی میرفتم! رفتم که برم کلاس و قبلشم جوجه گفته بود بیا ببینمت. منم کلی خوشحااااال! (: 

اتفاقاتی افتاد که کلی خنده داره!(: 

من قبلش قرار بود برم تایه جا که کار داشتم بعدش جوجه گفت هروقت کارت تموم شد بگو من میام دنبالت. منم ساعت یک و نیم کارم تموم شد زنگیدم گفتم من آماده ااااااام! خلاصه چشتون روز بد نبینه! جوجه گفت من یه ربع دیگه اونجام. من نیم ساعت وایسادم ولی هیچ خبری از آقا جوجه نبود! زنگ زده میگه: ببخشید مرجان. بنزین تموم کردم!!! (((((: منم کلی خندیدم! گفتم پس واستا من میام اونجا! من یه ربعه رسیدم. جوجه یه لیتر بنزین گرفته بود تا منو برسونه به کلاس! بازم چشتون روز بد نبینه! پشت چراغ قرمز بودیم که یه دفه جوجه گفت: خانوم بنزین تموم شد!!!! ((((((((((((((: 

واای چراغ که سبز شد نزدیک بود بریزن پایین جوجه رو بزنن! خیلی خنده دار بود ولی...! (: 

خلاصه من باهاش خدافظی کردمو اومدم که خودم برم کلاس٬ یه ربع بعدش دوباره جوجه زنگ زده میگه خانوم وایسا اومدم!! (((: 

ای باباااااااااا... بنزین از کجا آوردی؟؟ رفتم چهار لیتر زدم! خلاصه من رسیدم به مقصدم. ولی باز جوجه ی بیچاره داشته برمیگشته بارون گرفته سر خورده زده بود به یه ماشینه! البته خداروشکر چیزی نشد! 

ولی روز جالبی بود! (: 

 

پ.ن: جوجه یه هاپو بهم داد با یه مرجان! وای من عاشق مرجان بودم که جوجه طلا برام خرید! خییییییلی خوشحالم...   

پ.ن: یه بلوتوث واسه جوجه خریدم. آخه خیلی احتیاج داشت. میدونم کلی خوشحال میشه.

 

پ.ن: دوست جونام من کامپیوترم در حال نابودیه! نمیدونم چش شده! همش میگه اطلاعات شما در حال فاش شدن است!!! هی بهش میگم بابا من اطلاعات ندارم که! نمیفهمه! خلاصه میخوام case مو بدم داداشیم ببره. اگه نبودم نگران نشین! البته این داداشی ما الان بهش کار میگی ایشالا سال بعد عملیش میکنه! 

 

پ.ن: جمعه میرم سمنان. 

پ.ن: دوست جونام واسه یه دوست وبلاگیم دعا کنید تا حال جوجش خوب شه... مرسی

 

پ.ن: سانی ماهم هرچی اومدم برات نظر بذارم نتونستم! نمیدونم ایراد از منه یا چیز دیگه! مواظب خودت باش خانومی. واسه بهی هم خیلی دعا میکنم.

امام رضای خوبم...

سلامی گرم به همه ی دوستای مهربون و ناز خودم...Gemini 

وای مرسی از نظرای خوشملتون که انقد انرژی میده به آدم!  

وقتی میام حرفای قشنگتونو میخونم میفهمم که تنها نیستم. کلی دل بامنه. دلای مهربون شما... 

دوست جونا اومدم یه چیز مهم بگم و برم! میدونم زود زودی آپ میکنم! ولی خوب چکار کنم دیگه؟! خبر زیاده!... 

اومدم بگم که مرجان خانوم دارن میرن مشهد مقدس!... 

واااای خودم باورم نمیشه که امام رضا منو خواسته! بعد از ده سااااااااال...! 

ایشالا که برم حتما... خیلی دلم میخواد!... 

آخه میدونید روزیکه قراره جوجه بیاد دقیقا مصادف با میلاد امام رضاست! بعد خیلی دلم میخواست برم پابوسش...  

تا یکشنبه دوشنبه نیستم دوستای عسیسم... ولی تنهام نذاریدااا... کلی دعاتون میکنم... از سانی جونم گرفته تا مریم جونم٬ زهرا جونم٬ جوجو خانومی٬ یلداجون٬ بانو خانوم٬ آتیش پاره خانومی٬ فاطمه جان٬ و دوستای آقای گرامیم٬ سیامک جان٬ محمد جان٬ محمود جان و ...همه ی دوستای مهربونی خودم... 

مواظب خودتون باشین... 

بووووسHeart Smile 

 

بعدا نوشت: دوست جونام به قسمت اعتقاد دارین؟؟ قسمت منم نبود برم!! خیلی ناراحتم! پدربزرگم مریض شد و سفرمون کنسل شد!!... )):

قحطی واژه ها...!

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود

تمام من به نام توشعر دوباره میشود

بند سکوت کهنه ام چارپاره میشود

تمام نه تمام نه که جام ناتمام لب ریخته ام

تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویخته ام

 تمام ناتمام من با تو تمام میشود

شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود

در این حریر خانگی روی ترانه شسته ام

تمام خونه ام شبی پر از ستاره میشود

ازتو بر این ترانه ها نور ستاره میچکد

براین بلند بیصدا غزل دوباره میچکد

تمام نا تمام من با تو تمام میشود

شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود

چکه کن ای ابرک من مث ستاره بر زمین

طلوع میلاد مرا در شب بی سحر ببین

یه غمی محصورم کرده! نمیدونم چیه؟! حسام برفیه این روزا...حس برف بودن حس برف شدن حس برف باریدن...احساساتم شبیه زمستونه گاهی اوقات... همون موقعها که سردت میشه میلرزی...دلت میخواد یه جای گرم داشته باشی که توش چمباته بزنی! همون موقعها که سردت میشه و دلت یه آغوش گرم میخواد... یه آغوش داغ... داغ از عشق... احساسات بارونیمو دوست دارم...

یاد اون روزا چقد روحمو نوازش میکنه جوجه... یادت مونده؟ زمستون پارسال هرهفته جمعه ها تو راه دربند... جمشیدیه...آبعلی... یادته وقتی دستامو میگرفتی میگفتی وااااای چقد سرده انگشتات گلم! بعد دستمو میگرفتی و میذاشتی تو جیب کتت! یادته چقد دوست داشتم این کارتو؟! یادته هروقت شال گردن بلندمو میپیچیدم دور دماغم میخندیدی! منم کلی ناراحت میشدم! بعدش باید هی نازمو میکشیدی تا خوب شم؟! یادته جوجه؟

خیلی قشنگ بودن اون روزا...دلم تنگ است...دلم تنگ است و میسوزد...

وای اون روزا هیچوقت از ذهنم بیرون نمیره! وقتی تو سرمای زمستون میرسیدیم به اون پاتوق همیشگیمون که اززیر پامون یه رودخونه رد میشد تو زودی به آقاهه میگفتی که یه منقل بیاره تا من گرم شم! وقتی هم که می آورد اولین کاری که میکردی این بود که اول دست خودتو گرم میکردی بعد گرماشو میکشیدی رو دستای من!... واااای ... قلبم چقد بی تابی میکنی...! چقد گرفته ای...! چقد دلم کباب میخواد جوجه! همون کبابی که اولین افطاری بود که باهم رفته بودیم بیرون! کباب با ریحان...

دیزی... ماست...عشق... نون و کباب... ریحان و عشق...! واااای ... جوجه اگه از حالم بهت بگم این چند وقته باورت نمیشه که چقد دلم خاطراتمونو میخواد! دلم دربند میخواد با شال گردن من! دلم جمشیدیه میخواد با کیک تولد تو! دلم آبعلی میخواد با تیوپ سواری! دلم عشق میخواد باکباب!!

عکسامونو یادته؟! وای یادته هر دفه برام یه دسته گل رز میخریدی؟ میدونستی عاشق رزم... هنوز دارمشون جوجه!

بوی عشق ناب میدن!..

پ.ن: بی همگان به سر شود...بی تو به سر نمیشود...پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمیشود...

پ.ن: این روزا بیشتر مبهمم! دلم سرشاره عشقه ولی زبان کوتاهی میکند! واژه ها نایاب شده اند! واژه ای نمی یابم برای بیان این قلب بی تابم...