امروز خییییییلی خوشحالم!!!
بعد از تقریبا یک ماه میرم میبینمش!
اونم چهار ساعت!...
رو به روش !
ولی ایندفه دیگه دلم میخواد منم باش حرف بزنم !
البته به زبون خودش...!
نمیدونم هیچوقت از نگاهم حرفامو میخونه؟!
نمیدونم وقتی از جلوش رد میشم با چشمای خیس میرم بیرون هیچوقت تا حالا فهمیده؟؟!
اون دنیا رو به من نشون داد!
اون خدا رو به من نشون داد!
امروز میبینمت مرد بزرگ روزهای کوچک من!!.........
یکم بیشتر با من باش!.
گوشام سنگینی میکنه! فکر کنم منتظر شنیدن توعه...
دارم میااااااااااااااااام....................!!
هیچوقت دلم برات تنگ نشده ! چون من دلمو دادم به صاحبش!!! ولی گاهی اوقات دلم هواتو میکنه!...
خوش به حالت...
چرا؟ چون خوشحالم؟؟
خداحافظ مسافر....
سر بزنید www.khodahafezmosafer.tk
چه فاصله سختی! امیدوارم تونسته باشید از دیدار تازه خوب استفاده کنید...
نه زیاد نتونستم!!
آخه ازم امتحان گرفت!!!!!
خوشحالم که خوشحالید.
مرسی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ...............!!
سلام مرجان خانم
وبلاگ خوبی داری
به من هم سری بزن
برای تبادل لینک هم آماده ام
منتظرمت می مانم
سلام دوست خوبم ممنونم
حتما میام پیشت...
دفتر خاطرات
بیست و چهارم پاییز
دیروز به دنیا آمدم
عاشق شدم و دیروز
دیروز بود
که من مردم
بیست و پنجم پاییز:
امروز زاده شدم
ظهر عاشق خواهم شد
و غروب نخواهم مرد تا...
بیست و ششم پاییز:
مه در من زاده شوی
با تو هستم عشق پاییزی عشاق
و...آنگاه
هرگز پاییز نخواهد شد
سلام خانوم صبا! نه ! قشنگ بود! میتونم تحسینت کنم!p-:
مرسی.
بازم سلام
میخواستم بگم اگه وبلاگم هر مشکلی داشت بهم بگی
سعید
من در خدمت شما هستم! p-:
چشم!