من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم
تو بگی که نمیتونم!
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری…
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اونقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم…
…
دلم تنگ است… دلم میمیرد از نهالی که میمیرد… روحم آشفته ست ای خدای مهربون…ینی بازم دارم بزرگ میشم؟! دیگه نمیخوام خدا! بخدا بسه دیگه!
همه تنهام گذاشتن! همه با من بد میشن گاهی اوقات خدا جونم! ینی الان توام باهام بدی؟!... نمیخوام فراموش کنم که توی بدترین شرایط تنها خودت بودی که رهام کردی.
این چند روز تعطیلی همش زیر سرم بودم! توی بیمارستان! این دکتر! اون دکتر!... الان هیچی ازم نمونده! اصلا حال خوبی ندارم! نه یه خواب درست حسابی داشتم نه خوراک کافی! محو شدم!...
جوجه هم مسافرت بود این چند روزه. خوش بحالش…! من که رو به موت بودم! از ولنتاین هم هیچچچچچی نفهمیدم!
هیچکس بهم زنگ نزد بگه زنده ای مرجان جون؟! مردی ایشالا؟!... ای بابا… از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست… گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست!...
من خیلی از خودم واسه همه مایه میذارم. شایدم من اشتباه میکنم!...
…
دیروز فقط دو ثانیه دیدمت! اما همون دو ثانیه… نمیدونم… تمام حسهای مختلفو بهم داد! شادی در عین ناراحتی… دلتنگی در عین دوری… اشک در عین لبخند…! درگیر بودم! درگیر درگیر!...
وقتی حرف از نا امیدی میزنی قلبم کنده میشه! … تابشو ندارم!...
…
دیشب انقققققد سرفه کرده بودم که نتونستم آخر شب با جوجه بحرفم! ))))):
دلم واست تنگ شده خییییلی زیاد. خودت میدونی کی هستی مخاطب من! شایدم اون بهت گفته باشه که دیشب چیا بهش گفتم! ولی تو دیگه تنهام نذار! بذار از بین تمام این دوستهای تخیلی م تو یکی واقعی بمونی برام!... من و تو سالهاست با همیم… ساااااالها….
حرفات مصنوعی شده چقد!!... ینی من بد شدم؟ ینی........
سیاوش هم بعد از مدتها یه آهنگ محشر اجرا کرد... حتما گوش بدید.
یه قلب بی وفا دل من نمی تونه باشه! دل از تو جدا دل من نمی تونه باشه!همه مردم شهر میدونن واسم خدایی... دل من به خدا بی خدا نمی تونه باشه...!
فک میکنم داره بهار میشه... بازم بهار... باورت میشه جوجه؟ چقد زود میگذره کنار هم بودن؟ انقدر غرق در لذتم میکنی که ثانیه ها تو دستام آب میشن... آب میشن...!
جوجه میخوام به دستات ایمان بیارم!... میخوام به معجزه ها ایمان بیارم...
پشت شیشه چه برفی می باره جوجم...میبینی؟... انققققد دلم واسه اون ببعیه تنگ شدههههههههههههه!... خودش بهم قول داد که با اولین باران بهاری بیاد پیشم!... منم بی صبرانه منتظرشم!...
کوه پشت پنجره ی اتاقم سبز شده... وقتیکه بچه بودیم میگفتن خدا تو آسموناست... اون دور دورا... ولی من هرروز خدا رو ملاقات میکنم! اون پشت همین کوهه! به همین نزدیکی! گاهی اوقات برام دست تکون میده! منم براش بوس می فرستم! آخه خیلی دوسش دارم!... گاهی اوقات شبا که میخوام بخوابم میاد پیشم با هم دست بغلی میکنیم و میخوابیم! خدا خیلی مهربونه جوجه!...مث تو که خیلی خوبی جوجه! مثل تو که همش منو ستایش میکنی جوجه... نازم میکنی... آخه یه وقتا زود میشکنم... ! ولی تو همیشه بهم میگی قوی باش پشمکم!... و منم سعی میکنم مث همین کوهه بزرگ بشم و قوی بشم!...
عشقت میذاره که من قد بکشم... میخوام هم قد خدا شم جوجه!...راستی خدا چقدیه جوجه؟! تو میدونی؟ ایکاش من تو بغلش جا شم!...همونجوری که تو بغل تو جا میشم...
گوش بده... گوش بده جوجه... وای این کیه داره آواز میخونه؟! چقد جذبه داره صداش! چقد آشناس! چقد با وقاره... صداش همیشه تو گوشمه... یادمه وقتی به دنیا اومدم یه آقاهه ای اومد توی گوشم یه چیزی خوند! فک کنم اون صدای همون آقاهه ست جوجه! تازه یادم اومد ! میدونی اون تو گوشم چی خوند؟ اسم تو رو...! اسمت واسم مث یه آهنگ بود! یادمه چقد ذوق کردم بعدش! یادمه چقد گرم شدم وقتی اسمت با گوشت و خونم آمیخته میشد!
وای میخوام بخوابم...
مثل کبریت زدن در باد دیدنت دشوار است...
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم...
می کشم آخرین دانه ی کبریتم در باد...
هرچه باداباد...!
ب.ن: دوست جونام به اون یکی وبلاگ من و عطیه یه سری بزنید . در خدمته ! (: