از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

هدیه ی دنیای ماوراء

به بالهایی نیازمندم ...بالهای عقل نه بالهای عشق...
عشق به پایین می کشد ... به سمت قانون جاذبه... اما عقل به سوی ستارگان می برد و عرفان را در رگهایم جاری می سازد...و آنگاه می یابم آن چیز را که ارزش یافتن دارد.
فرشته ی عقل_فرشته ی ایمان_فرشته ی حیا...
زمانیکه کسی عاقل می شود به جایی می رسد که سکوت آرامش و روز و شب از آن اوست...چه خواب و چه بیدار  رودی از آرامش  نیایشی که برای اوست.رودی که هدیه ی دنیای *ماورا*است...

نظرات 4 + ارسال نظر
ماهی تنها پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:00 ب.ظ http://onlyabadan.blogsky.com/

در مورد پسر پوشت کوهی هم باید بگم
درسشو خونده بهش گفتن یه جایی هست به اسم دانشگاه گاو و گوسفنداشو فروخته امد دانشگا یه چیز جدید دیده
وای چی می شه اگه یه دخترو دیگه با لباس قری نبینه با مانتو اندامی ببینه یه دخترو با رو بنده نبینه با صورت آرایش کرده موهای رنگی
می دونی اون وقت باید کجا ژیداش کنی خودت می دونی لازم به توضیح نیست ببخشید اینقدر رک گفتم
بای

اوهوم درسته! ولی گناه ما چیه؟ مایی که مثل آدم میریم دانشگاه! نه مانتو اندامی میپوشیم نه ......!!!!

ققنوس جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ق.ظ

انسان لحظه ای بالغ میشود که به جای حاجتمند بودن، عشق بورزد. در این لحظه او شروع میکند به لبریز شدن و تقسیم کردن با دیگران؛ او روی دنده بخشش می افتد. مساله مورد تاکید کاملا متفاوت است. در مورد اولی، تاکید بر این است که چطور بیشتر دریافت کند و در مورد دومی، تاکید بر این است که چطور بیشتر بدهد و چطور بی قید و شرط ببخشد.

بی قید و شرط بخشیدن کار هرکسی نیست! دل دریایی میخواد!!

ققنوس جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ب.ظ

من هر وقت میخوام اینجا کامنت بذارم اینترنتم تموم میشه! (چشمک!)
این کامنتو با دو سه تای دیگه میخواستم اینجا بذارم که با "عشق به پایین می کشد ... به سمت قانون جاذبه... اما عقل به سوی ستارگان می برد و عرفان را در رگهایم جاری می سازد...و آنگاه می یابم آن چیز را که ارزش یافتن دارد." مخالفت کنم و بگم "عشق، بردبار است، عشق مهربان است، در آتش حسد نمی سوزد، کبر ندارد، غرور ندارد، اطوار ناپسندیده ندارد، نفع خویش را خواهان نیست، خشم نمی گیرد، سوء ظن ندارد، از ناراستی شاد نمی شود، اما با راستی به شعف می آید. در همه چیز صبر می کند، همه را باور می کند، همواره امیدوار است، و همواره بردبار." (این قسمتش از انجیل بود!)

آره ولی میدونی همیشه دوس داشتم عشق و عقل و عرفان رو با هم داشته باشم ولی نتونستم!!

ققنوس یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ

این نظر شخصی منه: کسیکه عشق رو داشته باشه و با تمام وجودش عشق بورزه، (عشق به هستی، عشق به همنوع، عشق به همسر، عشق به خدا، عشق به مادر و یا هر عشق دیگه ای!) عرفان در دل همین عشق هست و عقل هم در برابر آدم سر تعظیم فرود میاره! هر عشقی که داشته باشی و صفات عشق در کامنت قبلی رو داشته باشه قطعا میتونه تورو به کمال برسونه! و اگه هر کدوم اون صفاتو نداشته باشه میتونه همونه بشه که گفتی و به پایین و به سمت قانون جاذبه بکشه! تفاوت فرش تا عرش به همین سادگی است! و به جرات میگم تنها راه رسیدن به عرش عشق است و بس! عشق قدرت دارد تا آنحا که پلیدیهای وجود انسان را بشوید و عقل را بپالاید و عرفان را بیافریند! از نظر من!!

آره حرفات کاملا درسته. ولی من احساس میکنم هنوز عاشق نشدم!!!!!!!!!!!!!!! ................. ینی اونجوریکه میخوام نشدم!!!
در مورد اون قضیه هم اصلا مسئله ای نبود! نگران نباش آقا ققنوس!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد