حرف او ساده ترین واژه ی ادراک دل است. گر لبش وا شود و واژه ای از روی لبش برخیزد همه ی قلعه ی آرامش من روی هم میریزد. ز آنکه در واژه ی او صد نفس پاک نهفته است هنوز. او زبانش همه سبز و نگاهش همه نور. دلم از موسیقی رفتن او میمیرد. دوست دارم تا صبح قطعه ی شور برایم بزند. براستی موسیقی بارش باران در اوست. هر کجا او باشد قصه ی بارش و روییدن هست. بوی خاکی سرمست دستهایی در دست...کاش او اینجا بود...
وای عزییییییییییییییییییزم این مال کیه؟سروده کیه و برای کیه؟تند باش اقرار کن مرجااااااااااااااااااااااااااااااااااان!!!!!!!!
چشششششششششششششششششم میگم بخدا سانیا جونم!
این سروده ی عبد الرضا کردی !!! بخدا من انقدم هنر مند نیستم!!!