چه روح بزرگی داری!... چقدر زیبا برام قصه ی عشق رو میگی! چقدر بزرگ شدی! چقدر قد کشیدی! چقد خوب میتونی به من آرامش رو هدیه بدی! چقدر من کمم در برابر تو! چقدر راهه از من تا تو! یادته بهم گفته بودی که منو با خودت ببر تو اوج؟! یادته چقدر منو بردی بالا؟ اما حالا من این پایین موندم و تو داری پرواز میکنی! چقدر بهت حسودیم میشه!! خدا خیلی دوست داره!
عاشق تفاوتی! عاشق کشف چیزای جدیدی! میخوای منم با خودت شریک کنی! میخوای دست منم بگیری!
یه خواب عجیب دیدی! اما انقدر امیدوار و محکمی که با خنده میگی: ایشالا خیره!
میگی باید بیام! منم هیچی نمیگم اما ... احساس میکنم دلم غنج میره!!!
باید بیای...! آره میخوام که بیای...! آره...
وقتی تحویل گرفتی منظورمو از عاقل می گم دیگه نمی یای به وبلاگ من به روزما
نازنینم دخترم گلم............
چرا اینجوری گفتی مامانی ی ی ی ی ی ی ؟؟؟؟
زیبا می نویسی
خیلی زیبا
(-: