منو تو آغوشت بگیر میخوام بخوابم. آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم. منو تو آغوشت بگیر میخوام برات بخونم. روی زمین چقدربده٬ میخوام پیشت بمونم! کی گفته باید بشکنم تا دستموبگیری؟ خسته شدم از عمری غربت وغم و اسیری٬ کی گفته باید گریه ی شبامودر بیاری تا لحظه ای وقت شریفت رو واسم بذاری؟
توی آغوش تو آرامش محضه٬ منو با خودت ببر٬حتی یه لحظه! بغلم کن٬ منو بردار ببرم دور٬ببرم از این زمین سرد و ناجور!
توی آغوش تو از درد خبری نیست. از دروغ و حرفای زرد خبری نیست... توی آغوش تو دیگه تنهانیستم٬ هر نفس اسیر دست غمها نیستم....
(( پونزده روز دیگه مونده تامن به دنیا بیام...!))
سلام
اگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم
جای شما توی جمع ما خیلی خالیه.
سلام
حتمادوست خوبم
سلام بر مرجان بانو
مرجان بانو این شعر مال تو بوووووووووووووووووووووووووووو؟
چه بود چه نبود اشکمو درآوردی شدیدددددددددددددددددددددددد
دختر تو متخصص اشک گرفتن شدیا
بوووووووووووووووووووووووووس
الهی قربون اشکااااااااات!! نه مال من نبود عزیزم. جدی میگی ی ی ی؟؟؟
بلا پس مال کی بود ؟
نشنیدمش تا حالا
راستی نطرت رو راجع به جنتی و بامبی ننوشته بودی
خیلی دوست داشتم بدونم نظرتو
منتظرما
بدو بنویس
این دفعه این قده اشک می ریزم که دیگه نتونی نجاتم بدیا
بوووووووووووووووس
شعر رضا صادقی بود خانومی. نشنیده بودی ی ی ی ؟؟
اتفاقا اومدم بنویسم٬کلاسم شروع شد نتونستم! همون استاداتو میگی دیگه؟؟
چه قدر قشنگ بود
افرین افرین افرین
مرسی دوستم