با شبی که در چشمهایت در گذر است٬
مرا به خوابی دیگرگونه بیداری بخش.
چرا که من حقیقت هستی را در حضور تو جسته ام
و در کنار تو صبحی ست که رنج شبان را از یاد می برد
بگذار صبحم را به نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم از یاد برده شود...
پ.ن:{ دقیقا هفت روز...}
پریشانی دوشین....
دیگرگونه بیداری بخش...
مرجان چه دل نواز نوشتی...
مرسی گلم.
چند وقته کم میای پیشماااااااااااا
سلام عزیز سایت خوب و جالبی داری . خوشحال میشم سری هم به سایت من بزنی . منتظرت هستم
http://www.tejaratshop.com/
سلام
مرسی
چشم
سلام.
ببخشید یه سوال تخصصی داشتم:
قضیه ی این شمارش معکوس چیه؟
اگه نوشته های قبلیمو خونده باشی متوجه میشی!
تولدمه.
ای وای، خاک تو سرم
ببخشید به خدا، تولدت مبارک (البته هنوز واسه تبریک زوده)، انشاالله 120 ساله که نه، 1200 ساله بشی.
وااای...!
نه بابا!
ولی فکر کنم همه نوشته هامو نمیخونیاااااااا!!!
ممنونم دوست مهربونم.
تو زیاد بنویس خوشگل خانوم منم زیاد میام پیشت عزیزم
نوشته هات قشنگه و به دلم می شینه چرا نیام ؟
بووووووووووووس
چچچچچچچچچچچچچچچچچشم
مرسی گل دختر...
بوووووووووووووووووووووس