از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

می نویسم. پس هستم...

خوووووووووووووب... سلام به روی ماه همه ی دوست جونای خودم که دلم براشون شده بود انقد ( . ) !!

خوبید؟ خوشید؟ مماختون چاقه؟؟!  باورتون نمیشه این چند وقتی که نمی نوشتم افسرده شده بودم! تازه فهمیدم که اگه نوشتنو از من بگیرن من در جا مردم!

حالا بگم چرا نبودم! راستش یه روز قبل از امتحانام ینی توی فرجه هام که حال و حوصله ی درس نداشتم اومدم نشستم پای کامپیوتر جونم که دیدم که هی میگه there is not enough space منم عصبانی شدم زدم همه برنامه هاشو پاک کردم!!!! از جمله همین اینترنت عزیزمو!! اونجا بود که مرجان شروع کرد به گریه کردن! خلاصه از اون روز تا همین دیشب من کچل شدم از بس به این داداشی جونم گفتم: دادااااااااااااااش من اینترنت میخوام! داداااااااااش من کامپیوترمو میخوام! دادااااااااش..........! خلاصه بعد از کلی غررررررررررر من اومدم پیش شماااااااااااا...!  

دیشبم یادم رفت ازش تشکر کنم داداشیمو. البته رفتم تو اتاقش وقتی خواب بود یه موچ آبدار کردمش...! 

 

حالا میخوام حرف بزنم خالی شم! پس شروع میکنم...  

1. به همین راحتی! دیدید؟؟ اونهمه اعتراض در دم خفه شد! فقط بچه های ما رو کشتن. فقط بهمون دروغ گفتن! فقط ندا و نداها رو کشتن و به راحتی گفتن کار ما نبوده!!  انقد این چند وقته اعصابم متشنجه که خدا میدونه! دموکراسی ینی این دیگه! آزادی ینی این دیگه! که خفه خون بگیری برای همیشه! ...........  

 

2. بچه ها مرجان یه درسشو افتاد!!!!!! خیلی خوبه! نه؟؟!  شدم هشششششششششششت...!!! عالیه!  واقعا نمیدونم باید چکارکنم!!؟ دعا کنید استاده دلش برام بسوزه ! 

 

3. یه کابوس وحشتناک می بینم ! بیدار که میشم تمام تنم خیسه عرقه! احساس میکنم قلبم تو دهنم داره میزنه! به شدت حالم بده! احتمالا واسه اتفاق دیشب بود! اون حرفا! اون کارای....! اون فکرای....! ینی میشه؟؟! باورنکردنیه ! زنگ زدم به یکی از دوستام خیلی حرف زدیم. خیلی کمک کرد. شاید خدا خواست کمکم کنه که تصمیم عجولانه نگیرم!    

پ.ن: جدیدا یه جای دنج برای گریه کردن پیدا کردم! تو حموم!!!!

پ.ن: هنوز یه نقطه ی ابهام وجود داره!............ 

 

4. چقدر سرعت اینترنت پایینه! من سمنان بودم اصلا اینجوری نبود! اعصاب خورد کنه! 

 

5. امسال تابستون فکر کنم از مزخرف ترین تابستونای عمرم باشه! نمیخوام بدبین باشم. ولی سالی که نکوست از بهارش پیداس دیگه!!! مال منم از تابستونش پیداس!!! احساس بیکاری میکنم. بی هدفی. نمیدونم چجوری برنامه ریزی کنم؟! یک ماه دیگه هم که سفر به سوی بی نهایت!! اسباب کشی و این حرفا...! ای خدااااااااااااااااااااا.........! 

  

می بوسمتون بچه ها... 

فعلا بای...

نظرات 3 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

نرم افزار رایگان افزایش بازدیدکنندگان سایت!
با این نرم افزار رایگان طی چند دقیقه بازدیدکنندگان خود را به 1000 برسانید.
دانلود در : www.zavyeh.com
هم چنین:
همایش بزرگ بلاگها:

http://www.zavyeh.com/index.php?do=cat&category=15

سانیا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

به به سلام خانوم
دست داداش درد نکنه
یه نقطه ابهام نه و کلی ابهام :)
وای مرجان جون نبودی یه پست نوشتم که تابستان چگونه سانیا را خواهد گذراند ؟
وقت کردی با هم گذرانده می شویم

و این که راستی حال جوجه چطوره؟
خوبه ؟
راستی کی میرید خونه جدیده؟
مرجان دلم تنگ شده بود براتا دختر
همش می گفتم یعنی مرجان داره چه کار می کنه ؟

سلام به بهترین گل دنیاسانی خودم
خوبم عزیزم جوجه هم خوبه ه ه ه ه سلام میرسونه گلم
مرسی که با این دخمل تنها هستی و حالشو می پرسی
ما ایشالا قبل از ماه رمضان میریم. یکم از تهران دور میشم ولی
یکم غم انگیزه! ولی مهم نیس!
آره تمام مطالبتو خوندم
منم کلی برنامه دارم واسه تابستونم می نویسم گلم
راستی سانی جونم داستان وبلاگ جدید و خصوصیت چیه؟؟! ینی من نمیتونم بیام پیشت؟؟!!!!

سانیا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:13 ب.ظ

خوب خدا رو شکر که خوبی
خونه جدید رو هم دوست داری می دونم
هیچی مرجان جون دوست نداشتم کسایی که نمی شناسمشون ماجراهای خیلی خصوصیم رو بخونن اینه که می خوام خصوصیشون کنم
اما به تو هم خبر می دم عزیزم
می بوسمت خانومی

مرسی که انقد مثبتی عزیزم
مرسی
پس منتظرم گل دخمل خوشملم
بووووووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد