از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

نمیتونم خدایا...

چند وقتیه نمیتونم خوب باشم! نمیدونم چیه که انقد حالمو بد میکنه!...

همش هوامو داری... بهم اسمس میدی مرجان من خییییییییییییییییلی به بودنت کنارم احتیاج دارم...

اشک تو چشام جمع میشه...

نمیتونم...! خدایا...

کلی نوازش میشم هر شب... ولی انگار گوشام هیچ صدایی رو نمیشنوه!...  

کر و لال...!!... 

فقط سکوت... 

دلم یه سکوت طولانی میخواد...   

پ.ن: به مامانش گفت... ولی فکر کنم اون چیزی که میخواست نشنید! هنوز برام تعریف نکرده. منم اصرار نکردم!...  

پ.ن:پنجشنبه با جوجه میرم عروسی دوستم... خوشحالم...

نظرات 12 + ارسال نظر
سینا چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ http://tiktaak.blogsky.com

سلام وبلاگ جالبی داری
لطفا منو به نام فروشگاه اینترنتی تیک تاک لینک کن بعد خبر بده تا منم شما را لینک کنم.لطفا ابتدا لینک کن بعد خبر بده.در ضمن رنک وبلاگ من 3 است که در صورت لینک کردن شما باعث افزایش رنک وبلاگ شما و در نتیجه افزایش آمار سایت شما داره و آمار بازدید من بین 1000 تا 3000 نفر در روز متغیر است

جوجو چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ب.ظ http://alahman.blogfa.com

سلام به خاطر این که هر دومون توی ۱ مهر ماه یه پست عشقولانه گذاشتیم...الان میرم این پست هم میخونم

جوجو چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:14 ب.ظ http://alahman.blogfa.com

مرجان جونم...ناراحت نباش دیگه....اگه تو این جوری باشی جوجه بنده خدا رو کی اروم کنه؟باید جفتتون خوب باشید که بتونید انرژی مثبت بفرستید

سیامک سالکی چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ب.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام علیک.
خوبی؟
چرا انقدر ناراحتی؟ نگران نباش مرجان جان این حسها واسه همه پیش میاد، میگذره باور کن.
عروسی بهت خوش بگذره.
فعلا.

پرنده خانوم پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ق.ظ

سلام مرجان جونم
خوبی خانومی؟
مرجان جونم چرا اینقد دلت گرفته آخه؟:(
میدونم گاهی آدم از خودش راضی نیست
از اینکه اونی که میخواد نمیتونه باشه
ایممممم
اما این دلیل داره
فکر کن ببین چیه دلیلش
ینی یه چیزی هست شاید یه فکری که توی ذهنته و اون نمیذاره که اونی که میخوای باشی
اگه چیزی بود مخفیش نکن
با آقای جوجه مطرح کن
این باعث میشه خیلی سبک بشی خاهر
و این ذهنیت که نمیتونی خوب باشی عوض بشه:)
این تجربه خودم بود
خیلی گلی:*

زهرا پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:15 ق.ظ

تا خدا رو داری غصه ی هیچیو نخور. امیدوارم زود از این حال و هوا دربیای. سربلند و شاد باشی گلک :))))))))

سانیا پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ب.ظ

عزیز دلم هر حسی نیاز به استراحت داره....
و این که چیزی هست ته دلت که نگران یا بی تابت کنه؟
عروسی خوش بگذره مرجانم....می بوسمت خانوم

محمد مزده جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ق.ظ http://foulex.blogsky.com

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد
زندگی یافتن سکه ی دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی شستن یک بشقاب است
...

سانی جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ق.ظ http://behisani.blogfa.com/

سلامی مرجانم...خوبی گل خانوم؟ادیشب داشتم روزنامه های این هفته که وقت نکرده بودم نگاشون کنمو می خوندم...یکشنبه 5 مهر یه مطلب راجب مرجانا نوشته جام جم...راست راستی که مرجانی...اونم یه مرجان دریایی چون هم دلش دریاییه هم خودش .....عزیزه دلم من اصفهان هستم ولی جوجم اونجاهاست..دعا کن ما زودتر..تا زودی بیام اونجا پیشت...ممنون گلم با بچه ها هم رفتیم بیرون و حسابی خوش گذشت....(سر یه چهار راه اصلی بنده می خواستم بدونرعایت حقوق وسایل نقلیه از چراغ قرمز عبور کنم...بدون بهی دیگه قصد خودکشی دالممم:)))ولی جای یکی از دوستای نازم خیلی خالی بود...اونم مرجان جانم بود:)
عزیزه دلم هم به خودت هم به جوجه فبرصت بده...مرور زمان همه چیو درست می کنه...فکرای +داشته باش....نبینم که یه وقت اشکی چیزی...؟!بزار تمامه احساساتت در جریان باشن..و بدون کنترل خودت شیطونی کنن!حتی اگه عوامل بیرونی سبب میشه که اونا رو محصور کنه فعلاً!به جوجه هم زمان بده تا از این زمان (صحبت هاش با مامانیش)فاصله بگیره...کلی حمایتش کن!بزار حس کنه که تو آغوشه تو جاش ابدیه!!فکرای دیگه ای که تو حاشیه هستنو اذیتت می کنن رو دسته بندی کن و مواقعی که با جوجه ای همشونو
کن...(اینجام دارم تخصصی می حرفم!!!:)) hidden
امیدوارم عروسی دوستت اونم در کنار جوجه خان کلی بهت خوش گذشته باشه!!ایشالا بیای عروسیه ما!!وایی چقد ذوقیده میشم!(چه روم باز شده تازگیااا!!)
مرجانیه من...خیلی مواظبه خودت باش گلم...دوست دارم زودتر از این حال و هوا در بیایا...بووووووس!!
راستی ببخش زیاد میشه متنه کامنتم...شرمنده....:)

پرنده خانوم جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ

مرجان خانومی؟
کجااااااااایی؟
عروسی خوش گذشت؟

آتیش پاره شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 ق.ظ

شاید عروسیه حالتو بهتر بکنه! *:

جادوگر۱۵۰ شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.thewitch150.blogsky.com

سلام دوست عزیزم .خوبی؟
مطالبت رو خوندم . به منم سر بزن شاید جواب یه سری از سئوالاتت رو گرفتی.
پاینده و پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد