از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟...

چشمهای من

این جزیره ها که در تصرف غم است

این جزیره ها که از چهار سو محاصره است

در هوای گریه های نم نم است...

نمیدونم از کجاش شروع کنم! ولی همش مث یه حادثه ی سهمگین واسه روحم اتفاق افتاد! سرم گیج بود شاید اون موقع که تو میگفتی! دلم سرد بود شاید اون موقع که تو حرف میزدی و من...

من تاب اینهمه غم تو رو ندارم! روحم سخت میشه وقتی تو غمگینی!

واژه های زشتی بودن اون واژه ها! ... ولی من که میدونم اون از دهان تو نبود!. میدونم!...

سر درد عجیبی دارم این موقع شب...! توی تاریکی اتاقم اشکام دیده نمیشن! ولی دردشونو حس میکنم!...

گوله گوله...!

یه نیاز... یه عطش... یه آغوش... ولی ما از این حرفها نیستیم!... ما قلبمون کبوتریه... ما روحمون سبکبال تر از این واژه هاست...

دیگه نمیتونم...

اگه نشه...

من...

...

خوب پس من ؟؟...!!!

 نه اینجوری نیس...! فکر بد نکن!

...

 دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟ واسطه نیار به عزتت خمارم! حوصله ی هیچکسی رو ندارم...!  

کفر نمیگم سوال دارم! یه تریلی محال دارم!  

تازه داره حالیم میشه چکاره ام! میچرخم و میچرخونم! سیاره ام! 

 تازه دیدم حرف حسابت منم

طلای نابت منم

تازه دیدم که دل دارم بستمش

راه دیدم نرفته بود رفتمش

جوونه ی نشکفته رو رستمش... 

جواب زنده بودنم مرگ نبود

جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود تورو به خدا بود؟...

اون همه افسانه و افسون ولش؟

این دل پرخون ولش؟

تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟

خیابونا سوت زدنا شپ شپ بارون ولش؟؟... 

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست

دویدم

چشم فرستادی برام ببینم

که دیدم

پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟

کنار این جوی روون معناش چیه؟

این همه راز این همه رمز

این همه سر و اسرار معماست؟ 

آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟

مست و پریشونم کنی که چی بشه؟

پریشونت نبودم؟

من حیرونت نبودم؟...

تازه داشتم میفهمیدم که فهم من چقد کمه

اتم تو دنیای خودش حریف صدتا رستمه!

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه

انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه!!!...

...

شاید به قول شاعر... ما به هم نمیرسیم مثل خورشیدی به آب... تن تو خاک بهشت... تن من پر از گناه...! شاید...!

سرم چقدر سنگینی تو امشب...! بیا بخوابیم... بیا به یه خواب ابدی فرو بریم که هیچ عشقی در جهان ما نیست... که هیچ نوری از دور پیدا نیست... که هیچ دستی برای لمس قلب ما نمی تپد... همه جا سیاه است... بیا تابرویم...

...

 قصه ی من و غم تو قصه ی گل و تگرگه... ترس بی تو زنده بودن ترس لحظه های مرگه...

چی میشد دوباره باغچه پره گلهای تو باشه... غنچه ی سپید مریم با نوازش تو واشه... کاش میشد اما نمیشه... این مرام روزگاره...!

وقتی یک احساس اوج می گیرد...! ... دل من می لرزد...!

آه خدای من... آیا؟!... آیا بازهم قلبم از کفتارها در امان نیست؟! ... خدایا تو به من قول یه کبوتر داده بودی! یادت هست؟؟

یه کبوتر خانگی... که در قلبم سکنی گزیند...

خداوندا من از وجود کفتارهای کفتر نما میترسم! خدایا...

منو میشنوی؟.............................!

خدایا بین کفتر و کفتار فقط یک ( الف ) فاصله است! آیا مرا به آن ( الف) وا میگذاری؟؟...

خدایا میخواهم لمسم کنی... دستانت را به من بده خدایا... وقت اوج گرفتن فرا رسیده!...

ولی...

ولی من از ارتفاع میترسم! من خواب دیده ام ولی من از خواب می ترسم! خواب ها همیشه از ارتفاع ساده لوحی خود پرت میشوند و می میرند...!

سرم پر از شور است... پر از شعر است...میخوانم من پر از احساسم تو پر از احساسی مگه میشه قلبمو نشناسی؟؟

ولی انگار هرچه دوست داشتم و دارم راهی عدم میشن!

فرزانه ی من انگار رفت...! برای همیشه! دیگه قلبش صدای ممتد نبض منو نمیفهمه! دیگه انگار صدای من براش یه غریبه ست...! دستاش... وای... دستاش... دنیای رنگی عشق بودن برای من...

دلم بیقراره فرزانه! میشنوی؟...

نه...نه...

دوست داشتم پیشت بشینمو تو برام حرف بزنی... ولی... 

دستامو بگیر اشکامو ببین نگو دیره نگو من و تو کوچیک و کم بودیم... 

احساس میکنم عشقم بوی تعفن میگیرد! وقتی اتفاق دردناکی برای روحم میفتد! سینه ی من این قفس استخوانی مگر گنجایشش چقدر است؟...

...

باید شروع کرد شاید...

پ.ن:  marriage has many pains but celibacy has no pleasure

پ.ن: کفتارها دور شوید که وقت نیایش است...!

ساده شکستن

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد میکند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است...

 

... 

 چقدر بده که گاهی اوقات اینجوری میشه... دلم ساده میشکنه... مثل قلب یه کبوتر کوچولو... 

تو که نمیخوای منو بشکنی   ها؟!...

اینجا ایرانه...

اینجا ایرانه یه گربه ی هفت هزار ساله  

که زنده ست تا وقتیکه نفت خام داره!  

اینجا چهار فصله 

 ولی تو دل مردمش فقط برف زمستونو سرمای دائم . 

اینجا آینه ها تو رو به تو نشون نمیدن 

 ببین گربه منو به کجا کشونده 

 میگن مردم همه تو رویاهاشون قدم میزنن 

 تقدیر و واسه همدیگه رقم میزنن 

 اینجا چوبه ی داره تنبیه انحراف  

حجره ی تظاهره معنیه احترام  

اینجا آبرو سی دی یه تو دست بچته  

چیزیکه دستتو بگیره دست حسرته 

 اینجا دین من توجیه کثافت کاریه منه  

تو یه مجرمی و حکم اسارت داری به تنت 

 چی دوس داری بشنوی از این بشر  

خواهر روسری سرت کن که من تحریک نشم!  

اینجا صف اول نماز پست و مقامه 

 علم و تجربه رو از بین برده روابط  

اینجا ریش بذار یقه ببند کارت رو غلتکه 

 خنجرو غلاف کن بشو وارد تو مهلکه 

 اینجا گفتن حقیقت هم جواز نداره   

اونقدر مشکل داری که واست حواس نذاره  

اینجا بچه ی ده ساله غمه به دسته  

مرض غم زدگیه حالا زده به نسلم  

اینجا خاک اجداد منه ایران من  

داره هرروز بازم میشه ویرانه تر  

چرا عادت داری بالا سرت شلاق باشه  

وقتی ستاره ای نداری تو شبهات 

  آره بنویس با خون مردم بی ستاره  

بنویس از جوونی که زندان و پیشه رو داره  

 بنویس عاقبت ماها در به دریه  

اینجا ایران گربه ی قلب زمینه 

 اینجا زندگی نمیکنن نفس میکشن  

طعم خون برادرو از رو هوس میچشند 

 اینجا مادر بزرگامون  قصه نمیگن 

 آخه بچه ها دیگه ته قصه  رسیدن  

 اینجا منت و به تلاش ترجیح میدن  

سر صندلی تو مترو هم درگیر میشن  

اینجا گوشهای مردم شعار پرستن  

 مخ تفریح سالم جوونا سیگاریه  

دخترو زمین زدن از روی بیکاریه  

اینجا ایرانه و از بالا خوشگله 

 اما توش که میای یه چیزایی هست مشکله  

اینجا جای بحثهای سیاسی فقط توی تاکسیه 

 مهندس مملکتم پشت دخل واکسیه  

اینجا نابغه هامون همشون بورسیه تو غربند 

 نخوانم برن مجبورن راضی بشن قلبا 

 اینجا هرکی به خودش میگیره ژست سرباز  

حتی پرنده ها هم ندارن حس پرواز  

اینجا واسه ی خودش داره هرکی قبله ای  

کسی فکر تو نیس تا وقتی زنده ای 

 کنار هر راه راست هزار تا بیراهه هستش  

آینده ای نداری چون ایران بیماره نسلش 

 تا بخوای بجنبی مشکلات زیرت میکنن  

خیلی راحت سختی ها پیرت میکنن  

چشمای منه بازم میشه از غم خیس  

قلمو میندازم زبانی در دستم نیست 

 فقط با رفتن راه میشه به جایی رسید 

 اینجا واسه رسیدن راهی جز رفتن نیست 

 اینجا  خاک اجداد منه ایران من  

 داره هرروز بازم میشه ویرانه تر..............