سلام دوست جونای خودددددددددددم...
خوبییییییییییییییید؟؟؟
بعد از یه مدت مدیدی مرجان بالاخره اومد!
مرجان مرد بچه ها !!!
انقد حال جسمیم بده که دارم می میرم!
بعد از یه هفته فردا ایشالا میرم خونه بالاخره!
البته شاید اونجام اینترنت نداشته باشم!
ولی میام پیشتون دوستای گل خودم!
کلی باهاتون حرف دارم.
واسه مرجان دعا کنید زودترخوب شه!
بووووووس
بچه ها دوستام آزاد شدن!
دیشب در پی تحصن شدید بچه ها در دانشکده ی فنی دانشگاه سمنان از ساعت هفت تا یک نیمه شب! در حالیکه در حدود هزار نفر از دانشجویان یک جا جمع شده بودن! یکصدا خواستار آزادی بچه های بی گناه دانشگامون بودن!
که در پی این حرکت بسیار شجاعانه٬ رییس کل دانشگاه مجبور شد که سخنرانی را اجرا کند و به بچه ها قول بدهد که بقیه را آزاد کنند! اما بچه ها فقط میگفتن: همین الان...!
پ.ن: این حرکت در تاریخ نداشته ی سمنان اسطوره ای شد!
پ.ن: همین الان خبر چگونگی ضرب و شتم پسرا و دخترا رسید! یکی از دوستان که شاهد این قضیه بوده گفته: پسرا رو به شکل نا محسوسی با چشم بند به یک مکان ناشناس بردن و تا جاییکه امکان داشته با شوک الکتریکی از آنها استقبال کردن!
پ.ن: و اما دخترها که هرکودومشون یک جای کبودی روی بدنشون دیده میشه!
پ.ن: توجه داشته باشین تمام این شکنجه ها در فاصله ی پنج ساعت رخ داده!
سلام بچه ها جونم.
نه نه ! من خوبم! نگران نباشید عزیزانم!
آره دیگه بالاخره یه بخاری هم از دانشگاه ما بلند شد!!
امروز در حالیکه من و دو تا از بچه ها در حال خرید در خیابونهای سمنان بودیم٬ احساس کردیم که سمنان بیش از حد معمول خلوت و سوت و کوره ! انگار همه مرده بودن!!
یه کم کنجکاویتمون گل کرد ! و حدسهایی زدیم!!
بله ه ه ه ه ه!! ... خبراییه ...........!!
یه کم وایسادیم تا ببینیم چی میشه!؟
اونور میدون رو که نگاه کردیم دیدیم سه چهار تا از پسرای دانشکده مون اونجا وایسادن و سه تاییشون دارن با گوشیاشون حرف میزنن! دیگه ته شک بود!
بلافاصله چند تا ماشین پلیس هم دیدیم که هی دور میدون می چرخیدن!!
ما هم که فضوووووووووول! همونجا وایسادیم!
یه یک ربعی گذشت٬ یکی از دخترای دانشگامونو دیدیم که به صورت فوق العاده نا محسوس روبان مشکی شو بهمون نشون داد و ما هم با سر تایید کردیم!!
گفت ما میریم شما هم پشت سرمون بیاین!
نیم ساعتی گذشت که ما یکدفه دیدیم دو تا اتوبوس از پسرامون رسیدن! در حالیکه همشون میگفتن: دو ترم تعلیقی !
ما زیاد قاتی جمع نمی رفتیم! بالاخره اینجا سمنانه دیگه !!!!!!!
فقط یه جا جو گیر شدیم داشتیم میگفتیم: دانشجو می میرد٬ ذلت نمی پذیرد که ه ه ه ه...!
ییهو دیدیم آقا پلیسه از پشت ما در اومده و میگه وایسید!!!!!
من گفتم واسه چی؟! ما که کاری نکردیم! آقا هم خیلی محترمانه فرمود: خفه شین! اغتشاش میکنید حالا هم بچشید!!!
من به مدت پنج دقیقه ی نا قابل در بازداشت بودم! البته تو خیابون!
بعدشم که پلیسا ریختن با یه اتوبوس کلی دختر و پسر و برداشتن بردن نا کجا آباد!!!!
بماند که چقدر دخترا رو کتک زدن !!! یکی از پسرامون هم که فریاد میزد میگفت: اون دختر بی دفاع و چرا زدن؟؟؟! چرا دست روی اون دختر بلند کردن!!؟ ما فردا در دانشگاهو میبندیم!!
خلاصه دوستامونو بردن دوست جونا!!
براشون دعا کنین....