شکستم...
خورد شدم و ریختم...
فکرشم نمی کردم...
من نمیتونم (....) تو باشم...!
پس چرا تو باید باشی؟!!...
نمیدونم اینا جزو قانون زندگی شماست یا فقط جزو قانون زندگی توعه؟!!!...
نیستی... خیلی وقته...
خیلی وقته قلبم دیگه بهونه ت نمی گیره...
خیلی وقته حضورت رو در آغوشم در وجودم احساس نمیکنم...
دوری...
دور دور...
این احساس شک و تردید چیه؟!
چرا؟!
همیشه با منه...
همیشه!
روحمو میخراشه!
من از زورگویی متنفرم! من از حرف نزدن متنفرم!
خسته ام (...) !
نمیخوای برگردی؟!؟؟
نمیدونم یه دفعه چیشد؟!
ولی میدونم این اتفاق هیچوقت نبود!
اون حرفا هرچند خیلی کم وکوتاه ولی...
خوردم کرد...!
پ.ن: من نمیتونم مثل قبل باشم اصلا...!
نه در خیال که رویاروی می بینم
سالیانی بارور را که با تو آغاز خواهم کرد.
خاطره ام که آبستن عشقی سرشار است
کیف مادر شدن را
در خمیازه های انتظاری طولانی
مکرر می کند.
خانه ای آرام
و اشتیاق پر صداقت تو
تا نخستین خواننده ی هر سرود تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راه میلاد نخستین فرزند خویش است.
چرا که هر ترانه
فرزندی است که از نوازش دستهای گرم تو
نطفه بسته است...
میزی و چراغی
کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده
و بوسه ای
برای هر سروده ی نو.
و تو ای جاذبه ی لطیف عطش که دشت خشک را دریا میکنی
در کنار تو خود را من
ک.دکانه در جامه ی نو دوز نوروزی خویش می یابم
در آن سالیان گم که زشتند
چرا که خطوط اندام تو را به یاد ندارند!
خانه ای آرام
خانه ای که در آن
سعادت
پاداش اعتماد است
و چشمه ها ونسیم ها
در آن می رویند.
بامش بوسه و سایه است
و پنجره اش به ک.چه نمی گشاید
و پستی ها را در آن راه نیست.
تو و اشتیاق پر صداقت تو
من و خانه مان
میزی و چراغی...
آری
در مرگ آورترین لحظه ی انتظار
زندگی را در رویاهای خویش دنبال می گیرم.
در رویاها و
در امیدهایم...
پ.ن: قراره خونمون فقط عشق باشه و عشق باشه و عشق... به امید خدا...
خدایم
آه ای خدایم
صدایت میزنم
بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمی پرسم چرا این شد سزایم؟
آه ای خدایم
بشنو صدایم
گلویم مانده از فریاد و فریاد
ندارد کس غم مرگ صدایم
به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گلهای به خون غلتیده سوگند
به ما در سوگوار جاودانه
که داغ نوجوانان دیده سوگند
خدایا حادثه در انتظار است
به هر سو باد وحشی در گذار است
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
الهی در شب قبرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان مگردان
الهی کیفرم را می پذیرم
که از تو ذات خودرا پس بگیرم
کمک کن تا که با ناحق نسازم
برای عشق و آزادی بمیرم
خدایم
ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم
با گریه هایم
صدایت میزنم
بشنو صدایم….
اینو داشتم گوش می دادم چون ارادت خاصی بهش دارم برای شمام نوشتم.