مامان هم مامانای قدیمااااا.!!! والا ! خوبه سر و تهش دوتا فرزند داره!!! بله بازهم این مرجان خانومو تنها گذاشتن رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتن...!
مامان بنده خیلی baby-sitter خوبی تشریف دارن!!! هرکی هرجا میخواد بره فرزندان گرامیشولطف میکنه و میذاره در اختیار مامان ما !!
این خاله ی ما هم خوشی زده زیر دلش پاشده رفته دبی با شوهر گرامشون!!!!! بچم طفلک فکر کرده هنوز تو ماه عسله !!!!
آخی ی ی ی ی ی ی ...! بله این مادر گرامی ما هم نامردی نکرد ما از سمنان اومدیم خونه تنها موندیم غذا البته که نداشتیم و..... نکرد یه تک زنگ بزنه بگه دخترم زنده ای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ...!!!؟؟؟ تازه بهشم زنگ میزنم میگم بچه هات خوبن؟؟ خوشحال و خندان میگه آره ه ه ه ه ه ه ه ! هنوز از مدرسه نیومدن قربونشون برم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما کجای دنیا دیدید یه خاله انقققققققققد عاشق خواهر زاده هاش باشه؟؟! نه جون من کجا دیدید؟؟!!! ایکاش یکی هم انقد عاشق ما بود ! والا !!!...
خلاصه دوستان خوب من ما اومدیم و رفتیم و هیشکی نگفت تو کی هستی اصلا؟؟!!! ههههههههههههههههههههههههههههههههههههی...........!! روزگاااااار.......!!
خلاصه که ه ه ه ه ه ... مامان هم مامانای قدیم...!!
آه ای مهتاب رخم... هیچ با خود گفتی یکی چشم به راه است؟ نگاهش به در؟
هیچ هستی به اندیشه ی آن پیچک عشق که شبش با نفس یاد تو صبح میگردد؟
هیچ داری خبر از این دل من کودک گمشده ی شهر دلت؟
ساده تر میگویم...
هیچ بودی به خیالم تو شبی
من تحمل دارم بگو
تو فقط راست بگو
تو فقط راست بگو...
( پ.ن: فقط دوازده روز دیگه ه ه ه ه...!!! )
چندین سال پیش دوستی داشتم که میگفت:
{ وقتی عقیده ای را پذیرفتیم آن عقیده فرمانروای نظام عصبی ما میشود و نیرویی ایجاد میکند که میتواند ما را به نابودی یا خوشبختی بکشاند و به محض اینکه عقاید خود را مورد سوال قرار دهیم معنی اش این است که ایمان مطلق خود را از دست داده ایم...! }
... و من هنووووز هر روز روی این جمله تامل میکنم...!