از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

تعطیلات نه چندان جالب سال جدید...!

امروز مثلا سیزده بدر بود! البته مثلا!!  حدس بزنید ماکجا سیزدمونو به اصطلاح بدر کردیم؟؟!!  در پشت بام خانه ی زیبایمان!!!! بله! واقعا از دیدن دیوارهاودروپنجره های روبرومون حظ کافی بردیم!!!! جای شما بسیار خالی بود!  حالا این به کنار. چهار روز اول عیدرو رفتیم محمودآباد ولی چه شمال رفتنی؟! کل چهار روز رو با دخترعمه ی گراممون به قول معروف قهر بودیم!!! بله بله خودم میدونم قهر مال بچه هاست! ولی خوب ماکه قهر نبودیم یک سو ء تفاهم بزرگ بود!!! خلاصه شمال کوفتمان شد! برگشتیم تهران ولی باز دو روز نگذشته برای یک عروسی تقریبا خوب راهی رشت شدیم اونجا بد نبود فقط یکم داشتیم از سرما میمردیم و احساس کردیم نکنه به جای رشت ما اشتباهی سفری به قطب داشتیم!!! حالا باز اینام به کناااااار!  بعد از سه روز راهی دیار خودمون شدیم. ولی به محض ورود کاملا ازدل ودماغمون دراومد! چشتون روز بد نبینه! اومدیم خونه دیدیم یه بسته قرص روی میزه! چند تا هم عکس از قسمتهای مختلف بدن یک انسان !!! به چشم میخورد!! وهمچنین عکس از سروسی تی اسکن! مامانم دیگه داشت بیهوش میشد! جالب اینجا بود که ما آثار را میدیدیم اما بیماری در کار نبود!! ولی ازاونجاییکه مادران نسبت به بچه هاشون حسهای خاصی دارن مامان من هم حدس زدن که پسر خرابکارشون باز یه کاری دست خودش داده ووووو.....!! خلاصه رفتیم خونه همسایه ی محترم و دیدیم که ببببله! آقا داداش ما به شکل یک ساندویچ دراومدن !!!  سر باندپیچی پای باندپیچی و... خلاصه فهمیدیم که با موتور تصادف کرده و خدا واقعا هم خودشو دوست داش هم مارو! باز هم خداروشکر که داداشیم سالمه.  

اینو میگن یک تعطیلیه مفیدوجذاب وبه یاد ماندنی!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
رویا شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ

اگه بگم من ۱۳ رو تو اتاقم در به در کردم چی می گی؟
هر کی یه جور زندگی می کنخ..خدا رو شکر که اتفاق بدی واسه داداشت نیوفتاد...
در ضمن نشنوم دیگه از شهرهای شمال بد بگی ها...
آیکون چشمک..

نه بابا بدچیه؟ اگه نوشته ی (ما اینیم) روخونده باشی متوجه میشی که من عاشق شمالم!

سعید چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ب.ظ http://raheeshgh.blogsky.com

سلام مرجان خانم
اینجا خاطرات عیدت رو نوشتی من هم یه کمی از عید میگم
در سفر بودیم نا گهانی کولاک آمد ماشین ما لیز خورد و در همان هنگاه یک پراید به ما زد ولی خوشبختانه برای کسی اتفاقی نیفتاد
مطالب شما هم زیباست
من شما رو لینک کردم

سلام دوستم
جدی؟ وای چه بد! ولی باز خوبه خداروشکر اتفاقی نیفتاد واستون.
مرسی منم لینکت میکنم دوست جون!
بای فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد