از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

در به در در دانشگاه به دنبال...!

یادتونه بهتون از یکی از استادای گراممون گفته بودم؟؟  

خوب حالا ببینید که ما یعنی بچه های زرنگ دانشگاه سمنان! چطور در یک حرکت شهادت طلبانه این موجود مزخرف رو کله پا کردییییییییم؟!!  

ببببببببببببببببببله !! مارو دست کم گرفتیییییید؟؟ فکر کردید ما کم الکیم؟؟؟! فکر کردید خیال کردید؟؟!!! 

عمممممممممممممممممممرا...!!! 

ما بیدی نیستیم که با باد بلرزیم!!( ما بیدی هستیم که بدون باد هم همینجوری داریم میلرزیم!!!!!) 

ما توی اتاقمون یه دختر گل داریم که الهیات میخونه و ترم ششمه. این دختر گل که اسمش ............! خیلی مشهوره هم توی دانشگامون هم توی خوابگاه! بعد همه هم بلا استثنا میشناسنش!  

ما هروقت که از کلاس این استاد گراممون برمیگردیم مخ این بدبختو میخوریم با گله و شکایت والبته گریه در بعضی موارد!! بعد از اونجاییکه این گل دختر خیلی آدم خیری هم هست٬ همیشه در صدد حل کردن مشکلات دیگرانه! ( خدا خیرش بده!)  

خلاصه ما انقد غر زدیم که این بالاخره ما رو اغوا کرد که این کار شهادت طلبانه رو انجام بدیم!!! البته میدونید این کار چون توی دانشگاه ما غیر عادیه من انقد میگم شهادت طلبانه هااااااا!! 

این دوست جونمون رفت پیش رییس دانشگامون و برامون یه وقت تپل گرفت که بریم دق دلی هامونو ازین یارو بکنیم! ( امید است توجه شود البته!!) 

ببببببببببعد... از اونجاییکه ما خیییییلی باهوشیم پاشدیم رفتیم دانشکده فنی به دنبال رییس دانشگاه اونجا میگردیم!! یکی نیس بگه بچه داری میری سراغ ریییییییییییییس دانشگاه! مگه کم الکیه؟؟!! اونوقت اومدی تو دانشکده فنی دنبالش میگردی؟؟؟!!!  

خلاصه بعد از کلی تمسخر توسط رییس اون دانشکده دممون رو انداختیم رو کولمون و اومدیم در به در دنبال رییس تو کوچه و خیابون میگشتیم!!!!!!  

آقای ریییییییییییییییس!!....... آقای ریییییییییییییییییییییس..!! خودتو نشون بده ه ه ه ه ه ه ..........!  

دریغ از یک ندا....! 

بعد از کلی بد بختی و تو اون هوای بسسسسسیار بسسسسسیار(بالحن زیزیگولویی خونده شه لفطا!) معتدل سمنان!!!!! رسیدیم به ساختمون مرکزی!! (والا اگه دنبال رییس جمهور میگشتیم زودتر پیداش میکردیم! اون حداقل هر روز تو یه شهره! بالاخره یه روز به سمنانم میرسید دیگه!!) بله حالا ایشون رو یافتیم٬ آقای محترم مسئولشون میفرمایند که شما اسمتون نیس! بنابراین از دیدن جناب دکتر محرومید!!!!!!!!!!!!! بابا پدرت خوب٬مادرت خوب!!! چی میگی توووووووووو؟؟؟؟؟؟    

با کلی فلاکت محض باز هم ما موفق شدیم و ایشون رو یافتیم! البته بعد از نشستن در دفتر ایشان به مدت سه ساعت تمام!!!! وقتی از روی صندلی پاشدیم خیلی ببخشیدا ببخشیدا نشیمنگاهمون ناقص شده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

بعد که اسممون رو خوند برای ورود٬ ما همه این شکلی ی ی ی ی ی ی  هنوز نگفته خانوم............ ما شیرجه ه ه ه ه ه ه ه ه به سمت آقای رییییییییییییس....!!! 

ولی خوب خیلی خالی شدیم خداییش! انقد واسش زدیم که خدا بخیر بگذرونه واسش!!! ولی حال کردیم!!! 

خدایی شما بودید حال نمیکردید؟؟؟؟  

ببببببببببله!! اینم از یک دانشگاه کاااااااااااملا opppppppen!!!!  

و این ما بودیم که شربت شهادت را نوشیدیم!! (بچه ها اگه دیدید من آپ نکردم بدونید که استاده ما رو نفله کرده!!!!!!) 

نظرات 7 + ارسال نظر
محمدرضا یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام دوست عزیز
به این وبلاگ بروید و به رئیس جمهور منتخب خود رای بدهید.
www.adalate9.blogsky.com
این وبلاگ را به دوستان خود نیز معرفی کنید.

ارسال اس ام اس رایگان به 3000 نفر یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام دوست عزیز . با عضویت در این گروه میتونی 3000 اس ام اس رایگان از اینترنت به موبایل دوستات بفرستی.

اینم ایدی من کاری داشتی در خدمتم . sahar_tala59

اینم آدرس گروه :

http://www.tejaratshop.com/modules.php?name=News&file=article&sid=338

سلام
چشم دوست خوبم

سپهر یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ب.ظ http://cope13.blogsky.com

سلام
خوبی؟
همین حالا که میخواستم وارد بلاگم شم
ادرس بلاگ شما رو در قسمت آپ شده های بلاگ اسکای دیدم


یه چند خطی شونو خوندم+(با اجازه)

سمنان هستید انگاری
جالبه
اینجا هم سمنانه من دانشجوی مکانیکم

به بلاگم سر بزن
خوشحال میشم

دوست مجازی من :-)

سلام دوست خوبم و البته همشهری خوبم!!
واقعا تسلیت عرض میکنم که شما هم اینجایی!!!!!!!!!!!!!!
مرسی
بازم بیا پیشم
بااااااای

کسی چون من دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ق.ظ http://like-me.persianblog.ir

اتفاقا منم نگرانم حرفاتون به گوش استاد برسه! حالا رئیس دانشگاهتون چی گفت آخرش؟!

اولش که از گفتن حرفامون دو تا شااااااااااخ بالا سرش در اومد!! بعدشم گفت رسیدگی میکنم!
حالا خدا داند!!!

سانیا دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ

وای دختر درکت می کنم شدیددددددددددددددددد
بمیرم برات.نه امیدوارم آپ کنی بازم :)
راستی دفعه دیگه کی باهاش کلاس دارید ؟
فکر کنم واسه اونم یه روز شمار بزاری بد نباشه
روز شهادت و تولدت تو یه روز باشه فکر کن
نه خدا نکنه یه مرجان خوشگل مهربون که بیشتر نداریم بوووووووووووووس

دفعه ی دیگه یکشنبه هفته دیگه دقیقا ساعت ۶:۳۰
دعا کن سانیااااااااااااااااااااااااااااااااا....!!!
تازه تو box هم یه چیزی انداختیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (-:

محمد دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ق.ظ

روز و شبتون بخیر دوست عزیز.

مرسی دوست جون!

عطیه دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ

خودمونیما عجب روزی بود.....

آره !!!! واقعا سخت بود ولی چسبید.!!!! (-:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد