از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

وجود ناب تو...

تو شبیه اعتمادی
لحظه ی از پا نشستن
مثل بارونی ببار رو تشنگی های تن من
تویی بخشنده
بزرگی
تو هم آغوش ستاره
بذار ذرات تن تو منو بشناسن دوباره
من پناهنده تو دستات
آرزوی تو رو دارم
زندگیمو میخوام این بار به نفسهات بسپارم
عمریه که تو گناه و معصیت غوطه ورم من
باورم کن دیگه این بار نفسهای آخرم من
تو سفیر مهربونی از دیار گل و بوسه
منه آفت زده اینجا بی تو می میره
می پوسه
ای تو نهایت سخاوت
بهترین شعر محبت
همه خوبیهای دنیا رو به قلبت کرده هجرت
تو همیشگی
تو خوش یمن
تو مقدسی و مومن
تو نجات منی هربار از حریم غیر ممکن
تو نهایتی
تو صادق
تو بدیها متفاوت
کنج آغوش تو امنه
با صراحتی و ساکت
ای تو مهماندار خورشید
معنی شریف انسان
شاید این کفر باشه اما
حرفات نزدیکه به قرآن!
تو سفیر مهربونی از دیار گل و بوسه
منه آفت زده اینجا بی تو می میره
می پوسه
بی تو می میره
می پوسه...

نظرات 1 + ارسال نظر
سانیا پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ

قشنگ و نرم بود...مثل بارون...

ای جاااااااااااااااااااااااااااان...!
قربونت برم با این همه احساساتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد