از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

و مرجان دستگیر میشود...!!!!!!

سلام بچه ها جونم. 

نه نه ! من خوبم! نگران نباشید عزیزانم! 

آره دیگه بالاخره یه بخاری هم از دانشگاه ما بلند شد!! 

امروز در حالیکه من و دو تا از بچه ها در حال خرید در خیابونهای سمنان بودیم٬ احساس کردیم که سمنان بیش از حد معمول خلوت و سوت و کوره ! انگار همه مرده بودن!! 

یه کم کنجکاویتمون گل کرد ! و حدسهایی زدیم!! 

بله ه ه ه ه ه!! ... خبراییه ...........!! 

یه کم وایسادیم تا ببینیم چی میشه!؟  

اونور میدون رو که نگاه کردیم دیدیم سه چهار تا از پسرای دانشکده مون اونجا وایسادن و سه تاییشون دارن با گوشیاشون حرف میزنن! دیگه ته شک بود! 

بلافاصله چند تا ماشین پلیس هم دیدیم که هی دور میدون می چرخیدن!! 

ما هم که فضوووووووووول! همونجا وایسادیم! 

یه یک ربعی گذشت٬ یکی از دخترای دانشگامونو دیدیم که به صورت فوق العاده نا محسوس روبان مشکی شو بهمون نشون داد و ما هم با سر تایید کردیم!!  

گفت ما میریم شما هم پشت سرمون بیاین! 

نیم ساعتی گذشت که ما یکدفه دیدیم دو تا اتوبوس از پسرامون رسیدن! در حالیکه همشون میگفتن: دو ترم تعلیقی !  

ما زیاد قاتی جمع نمی رفتیم! بالاخره اینجا سمنانه دیگه !!!!!!! 

فقط یه جا جو گیر شدیم داشتیم میگفتیم: دانشجو می میرد٬ ذلت نمی پذیرد که ه ه ه ه...! 

ییهو دیدیم آقا پلیسه از پشت ما در اومده و میگه وایسید!!!!!  

من گفتم واسه چی؟! ما که کاری نکردیم! آقا هم خیلی محترمانه فرمود: خفه شین! اغتشاش میکنید حالا هم بچشید!!! 

من به مدت پنج دقیقه ی نا قابل در بازداشت بودم! البته تو خیابون!  

بعدشم که پلیسا ریختن با یه اتوبوس کلی دختر و پسر و برداشتن بردن نا کجا آباد!!!! 

بماند که چقدر دخترا رو کتک زدن !!! یکی از پسرامون هم که فریاد میزد میگفت: اون دختر بی دفاع و چرا زدن؟؟؟! چرا دست روی اون دختر بلند کردن!!؟ ما فردا در دانشگاهو میبندیم!!  

خلاصه دوستامونو بردن دوست جونا!!  

براشون دعا کنین....

نظرات 8 + ارسال نظر
سانیا دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ب.ظ

چی داری میگی مرجان
خدای من
وای نه
نه

آره سانی جونم!

مهدی سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ق.ظ

فوری:دانشگاه سمنان همراه با ملت ایران شد در پی اعتراضات دانشجویان در داخل شهر ودرگیری و ضرب وشتم دانشجویان،نیروی انتظامی 25 نفر را دستگیر کرد و به جای نامعلومی برد،که با هوشیاری و پایداری دانشجویان وتحصن در صحن دانشگاه از ساعت17 تا 2،تمامی 25 دانشجو که در مدت بازداشت به شدت موردنوازش قرارگرفته بودند آزاد شدند(این در تاریخ کل سمنان بی سابقه است

واقعا که بی سابقه بود!

علیرضا سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام
راستش منم تا خودم ندیدم باور نکردم که این مردم هستن که ریختن توی خیابون ها و ارازل و اوباش نیستن اما این وسط یه عده بی گناه قربانی می شن خدا خودش به خیر بگذرونه اینجا تهران رو می گم خیلی شلوغ شده :یا علی:

واقعا خدا بخیر کنه! چی داره میشه؟

وحید سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ب.ظ http://jaeidigar.blogfa.com

salam bavaram nemishod vaghti bacheha goftan biaid tahson konim hame khandidan goftan kasi nemiad vali hame umadan hadeaghal 300 nafar budim ta 2 shab vaysadim ta azad shodan belakhare masuolaye semnan ham fahmidan 87 iaaaaaaaaaa ba baghie fargh daran dame hame garm makhsosan dokhtara ke man vaghean baram budaneshun dar kenare ma pesara arzesh dasht sari be ma bezanid rasti fadaye saret oftadane darse emruzam ey daneshjoye azade

دم شما گرم!

علیرضا چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ق.ظ

منم حرفای مرجان و تایید میکنم و چونکه خودمم اونجا بودم.

.
.
اما من هنوز تو کف غیرت دختر ا و پسرای دانشگامونم !


کامپیوتری چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام
اولا که محید جان بیش از هزار نفر بودیم نه سیصد نفر
خیلی خدا رحم کرد که تو اعتصاب مثله بعد از ظهر گول نخوردیمو به خواستشون که میگفتن بریت تو خوابگاه تحصن کنید گوش ندادیم....
دمه همتون گرم به ویژه شما دخترها که از خیلی از پسرا مرد تر بودید...
امیدوارم این اتفاق برای ما دانشگاه سمنانی ها جرقه ی آغازی باشه نه کوره ای برای تخلیه شدن...
به امید رسیدن به آزادی

دخترک دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

سلین منم بودم آقا اینقده فاز داد!!!!!!ولی با گرفتن اون ۲۵ نفر از دماغمون کشیدن بیرون !!!!!ولی دم همه ی اونایی که بودن جیز میدونی اشک آور ترین صحنه کجا بود؟ اونجایی که از فنی به سمت بوستان امام علی راه افتادیم دخترا وسط بودن پسرا دورشون زنجیر زدن!!!!! این یعنی فداکاری غیرت مرام مردونگی قربون همه ی اونایی که اونروز و اونشب با ما بودن
پاینده باد ایران آزاد

جدااااااااااااا؟؟!!!!!
خوب من اونجاشو نبودم دیگه!!
ولی واقعا دم همشون گرم.

محمد چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:27 ب.ظ

سلام این پیروزی رو به تمام دانشجویان کشور تبریک میگم بابتش هزینه هایی دادیم که کسی خبر نداره اما ارزشش رو داشت

ولی فقط جوونامونو کشتن! فایدش چی بود؟؟؟!
درسته یکم تلنگر بود ولی نمی ارزید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد