از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

موفقیت در قدم اول...

دوس جونااااااااااااااااااااااااا جوجه گفت به بابایییییییییییییییش...!! 

هوراااااااااااااااااااااااااااا... 

وای چه بابایی خوبی داره ه ه ه ه ه...! میخوام بوسش کنم!... (: 

کلی صحبت کرده باهاش و بابا هم گفته باشه پسر گلم اگه تصمیمتو گرفتی من حرفی ندارم فقط یکم مهلت بده کاروبار من درست شه... 

این اولین مانع بود! فک کنم مانع اصلی مامانشه! نمیدونم چرا؟!!  

وای خدای من... کمکم کن... دوست جونام منو یادتون نره... 

بازم میام...  

پ.ن: این چند وقته احتمالا زودزود میام چون میخوام همه ی احساساتمو بنویسم... 

پ.ن: نمیتونم بهش انرژی بدم! نمیدونم چمه...!

نظرات 8 + ارسال نظر
بانو دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:42 ب.ظ http://lanuit.blogfa.com

به به! مبارکه. هر یک قدم موفقیت آمیز یک قدمه. مواظب خودتون باش
من منتظرم زود زود بیای و بنویسی

ممنون گل خانوم
زودی میام
بوس

محمد مزده سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ق.ظ http://foulex.blogsky.com

سلام دوست من
خیلی خوشحال شدم
مبارک باشه
امیدوارم همه ی مانع ها یکی یکی برطرف بشه

ضمن عرض تشکر ، برای شرکت در مسابقه ای که قبلا آمادگیتون رو برای شرکت در اون اعلام کرده بودید به آدرس http://hornet.blogsky.com مراجعه کنید
موفق باشید

سلام
مرسی دوست مهربون
خواهش میکنم
چشم حتما میام

سیامک سالکی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام علیک.
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ دماغت چاقه انشاالله؟!
من 24 ساعت گم و گور بودم ببین چقده یادداشت نوشته...

خوب از کجا شروع کنم؟
آها، اولا که شعر خیلی خیلی قشنگی بود.
دوما:
شدیدا شدیدا شدیدا به طرزی خارق العاده خوشحالم همی که میبینم (میخونم) قدم اولو خیلی خوب برداشتید، خوشحالم همی، شادمانم همی...

نگران نباش مرجان جان، توکلت به خدا، انشاالله همه چی درست میشه.

فعلا.

سلام سلام سلام
مرسییییییییییی آره خیییییلی خوبم
خوب من که میگم زود زود بیا پیشم (:
مچکرم
وای مرسی که با من هم احساسی میکنی(: ایشالا منم یه روز واسه تو هم احساسی کنم! (:
ممنون
ایشالا

zari11 سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ق.ظ http://mopok.blogfa.com

سلام خوبین من زهرا هستم هم سن همون دختر عمتون.
منم یه خواهر دارم عین شما همین قدر احساساتی من چند باری هست که خاطراتتونو دنبال میکنم.
خیلی قشنگ مینویسین ولی من زیاد نمیتونم درکتون کنم.
شاید بعدن بتونم خیلی دوستون دارم
به منم سر بزنید ممنون میشم و یکمی از این انرژی سراسر مثبتو به ماهم بدین
بای

سلام زهرا خانومی
مرسی که میای پیشم گلم
ایشالا تو هم یه روز همه اینارو درک میکنی
چشم نازم

فاطمه سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:58 ق.ظ http://daryatanhast.blogsky.com

سلام...

امیدوارم خدا شادی رو مهمون لحظه هاتون کنه...

هر کاری یه سری سختی داره ولی توکل به خودش...حل میشه...

سبز باشی...

سلام عزیزم
چقد خوشحالم که میبینمت
آره خوب تا خدا هست غمی ندارم
مرسی

زهرا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام مرجان جون. تبریک میگم. خوشبین باش گلک همین که قدم اولو رد کردین یعنی که خدا باهاتونه. امیدوارم قدمای بعدی هم به راحتی رد بشن و این نگرانی از قلبت بره بیرون. به جوجه سلام برسون. سربلند و شاد باشی گلی خانم.

سلام زهرا جان
ممنون خانومی
آره با خدا هستم که الان اینجام
ممنون از آرامش خوبت
میبوسمت

جوجو سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ب.ظ http://alahman.blogfa.com

اییییییییی ول قدم اول......به سلامتی خانومی...ان شاالله که همه مانع ها یکی یکی برطرف بشه

ای جاااان
سلامت باشی گلم
ایشششششالا

سانی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:49 ب.ظ http://behisani.blogfa.com/

سلام مرجان عزیزم..خوبی نفسه من؟وااای چقد تو شرمندم کردی..ممنون از اینکه تو این مدتی که دسترسی به نت نداشتم بازم بهم سر زدی..من که خیلی دلم واست تنگیده بود....اومدم همه ی آپهای قبلیو خوندم..آهان به دختر عمه ی نازت هم سلام میدم ..ایشالا که همیشه تو درساشو زندگی موفق باشه(چون خودش گفته بود اینا رو می خونه گفتم سلامی عرض کنم..از آشناییت خیلی خوشحالم)
خوشحالم عزیزم همه چی داره درست میشه!!دارم لحظه شماری می کنم واسه خبرهای خوبه بعدی....

واااااااااااااااااااااای سانی تویییییییییییییییی؟؟؟!!!
حتما باید بیام پیشت اینجوری نمیتونم ابراز احساسات کنم!!! (:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد