از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

قحطی واژه ها...!

تمام ناتمام من با تو تمام میشود

شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود

تمام من به نام توشعر دوباره میشود

بند سکوت کهنه ام چارپاره میشود

تمام نه تمام نه که جام ناتمام لب ریخته ام

تمام نه تمام نه که ناتمامی از تو آویخته ام

 تمام ناتمام من با تو تمام میشود

شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود

در این حریر خانگی روی ترانه شسته ام

تمام خونه ام شبی پر از ستاره میشود

ازتو بر این ترانه ها نور ستاره میچکد

براین بلند بیصدا غزل دوباره میچکد

تمام نا تمام من با تو تمام میشود

شاعر بی نام و نشان صاحب نام میشود

چکه کن ای ابرک من مث ستاره بر زمین

طلوع میلاد مرا در شب بی سحر ببین

یه غمی محصورم کرده! نمیدونم چیه؟! حسام برفیه این روزا...حس برف بودن حس برف شدن حس برف باریدن...احساساتم شبیه زمستونه گاهی اوقات... همون موقعها که سردت میشه میلرزی...دلت میخواد یه جای گرم داشته باشی که توش چمباته بزنی! همون موقعها که سردت میشه و دلت یه آغوش گرم میخواد... یه آغوش داغ... داغ از عشق... احساسات بارونیمو دوست دارم...

یاد اون روزا چقد روحمو نوازش میکنه جوجه... یادت مونده؟ زمستون پارسال هرهفته جمعه ها تو راه دربند... جمشیدیه...آبعلی... یادته وقتی دستامو میگرفتی میگفتی وااااای چقد سرده انگشتات گلم! بعد دستمو میگرفتی و میذاشتی تو جیب کتت! یادته چقد دوست داشتم این کارتو؟! یادته هروقت شال گردن بلندمو میپیچیدم دور دماغم میخندیدی! منم کلی ناراحت میشدم! بعدش باید هی نازمو میکشیدی تا خوب شم؟! یادته جوجه؟

خیلی قشنگ بودن اون روزا...دلم تنگ است...دلم تنگ است و میسوزد...

وای اون روزا هیچوقت از ذهنم بیرون نمیره! وقتی تو سرمای زمستون میرسیدیم به اون پاتوق همیشگیمون که اززیر پامون یه رودخونه رد میشد تو زودی به آقاهه میگفتی که یه منقل بیاره تا من گرم شم! وقتی هم که می آورد اولین کاری که میکردی این بود که اول دست خودتو گرم میکردی بعد گرماشو میکشیدی رو دستای من!... واااای ... قلبم چقد بی تابی میکنی...! چقد گرفته ای...! چقد دلم کباب میخواد جوجه! همون کبابی که اولین افطاری بود که باهم رفته بودیم بیرون! کباب با ریحان...

دیزی... ماست...عشق... نون و کباب... ریحان و عشق...! واااای ... جوجه اگه از حالم بهت بگم این چند وقته باورت نمیشه که چقد دلم خاطراتمونو میخواد! دلم دربند میخواد با شال گردن من! دلم جمشیدیه میخواد با کیک تولد تو! دلم آبعلی میخواد با تیوپ سواری! دلم عشق میخواد باکباب!!

عکسامونو یادته؟! وای یادته هر دفه برام یه دسته گل رز میخریدی؟ میدونستی عاشق رزم... هنوز دارمشون جوجه!

بوی عشق ناب میدن!..

پ.ن: بی همگان به سر شود...بی تو به سر نمیشود...پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمیشود...

پ.ن: این روزا بیشتر مبهمم! دلم سرشاره عشقه ولی زبان کوتاهی میکند! واژه ها نایاب شده اند! واژه ای نمی یابم برای بیان این قلب بی تابم...

نظرات 9 + ارسال نظر
سانی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ http://www.behisani.blogfa.com/

سلام مرجانم....وای عزیزم همین الان که من آپیدم اولین نظر منم دوباره اومدم که جوابه داغ بدم..کاش آیدی داشتم الان یه گفتمانی می کردیم...
هیچی مرجان جون امروز دقیقاً21 روز تموم شد ولی هنوز......هنوز انتظار...دست و دلم به نوشتن نمیره که آپ کنم و تعریف...ممنون ازت عزیزه دلم..خیلی دوست دالم...خیلی گلی...بهترینها رو برات از خدا می خوام اونم زوده زود...خیلی واست دعا کردم و می کنم

سلام سانی ناز من
گلم من میتونم بچتم باهات اگه تونستی بهم بگو
خوشحال میشم
ولی چی گل خانوم؟
بگو بهم
میام پیشت

بانو سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ب.ظ http://lanuit.blogfa.com

عشقت پر برکت عزیزم

مرسی خانومی
بووووس مهربونم

سیامک سالکی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:14 ب.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام، خوبی؟
شعر قشنگی بود، یادداشتتم خیلی دوست داشتنی و نوستالژیک، خلاصه اینکه حسابی دلم گرفت، منم دلم واسه خاطرات و گذشته ها تنگ شده، خیلی خیلی خیلی زیاد ...
فعلا.

سلام
چرا دلت گرفت؟ انقد ناراحت کننده بوووود؟

یلدا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ب.ظ http://khaterestoon.blogsky.com/

چه حس های قشنگی داری !!!!
همه ی این روزهای قشنگو خوب خوب تو یادت نگه دار . چند سال دیگه همه ی این ها قشنگ ترین خاطرات زندگیت می شن .
عشق سختی و انتظارش هم قشنگه !!!!

اوهووووووووووووم خیلی شیرینه ولی خوب سختی هم داره دیگه یلدا جونم

zari11 سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ب.ظ http://mopok.blogfa.com

سلام اول شدم

zari11 سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:11 ب.ظ http://mopok.blogfa.com

بازم سلام مرسی سر زدی
منم دوست دارم فدات
خوشبخت باشی

سلام
مرسی مهربونم

مریم سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ب.ظ http://bemoon-ba-man.blogfa.com

سلاااااااااااااام مثه اینکه دیر رسیدم ای بابا من نمی دونستم آپیدی ببخشیددددد.بوس.
چه خاطرات قشنگی دارید انقد خوب تعریف می کنی که آدم حسش می کنه مثلا الان مزه ی کباب تو دهنمه.خدارو شکر که آقای پدر راضیه اصلا نگران نباش همه چی درست می شه بد به دلت راه نده.شعرتم خیلی قشنگه ه ه مخصوصا این قسمتش:شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود.
منم گل رز دوست دارم البته رز صورتی!
این دفعه سعی می کنم هر روز وبلاگتو باز کنم.

سلاام خانوووووووووووم
عه؟ مگه نمیدونی من تند تند می آپم! (:
ای جاننننم
مرسی که همراهی باهام
بوس

زهرا چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ

گاهی بی قراری ها دلیل آرامشن.

Sajjad MLBK چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ق.ظ http://www.MLBK.33ir.com

سلام
×من اپم?????حتـــــــــــما بیا
××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
×××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
×××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
××××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
×××××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
×××××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
××××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
×××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
××××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
×××من اپم?????حتـــــــــــما بیا
××من اپم?????حتـــــــــــما ب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد