از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

عظمت...عشق...

گاهی اوقات عشق عظمتشو خیلی آشکار میکنه! درست مثل الان!  

وقتی من در برابر عشق سر فرود می آورم... 

وقتی من نوازش میشوم با عشق... 

وقتی کسی غیر از تو برای من همچون قلعه ای محکم نیست... 

... 

عشق را ای کاش زبان گفتن بود... 

عاشقانه هایمان روحم را نوازش کرد دیشب... پری شب... و... 

چقدر خوبه که خدا هست همیشه به این فکر میکنم اگه خدا نبود چجوری  از کجا میتونستم آروم شم؟ آروم شیم؟! 

... 

دلم آب انبه میخواد جوجه!... 

دلم ذرت داغ داغ میخواد جوجه...! 

چقدر خوبه که تو هستی ! میتونم به جای ذرت داغ به تو فکر کنم و دلتنگ نشم!...میتونم روح تو رو به جای یک آب انبه سر بکشم جوجه!... 

قلبم آرومه وقتی آرومی... 

 

پ.ن: جوجه بعد از یه مدت مدییییید اومد و وب منو خوند!! تمام موهامو کندم!!! آخه یه جورایی خوندن این نوشته ها برای روح آسیب دیدش الان خوب نبود!  

پ.ن: خدا کمکمون میکنه خیییییلی! خدا جونم عاشقتم خیییییییییییلی...  

پ.ن: هفته ی دیگه تاریخ 8/8/88 روز رسیدن ما بود ولی خوب...! خدا نخواست!... سعی میکنم آروم باشم... 

 

پ.ن: سانی مهربون من وسیامک عزیز ممنون که نوشته هاتون هم روی من به شدت تاثیر داشت هم روی جوجه! مرسی ...

نظرات 13 + ارسال نظر
محمد مزده چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

گاهی اوقات عشق عظمتشو خیلی آشکار میکنه!
امیدوارم همیشه عشق حرف اول رو توی دلتون بگه ...

بانو چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:28 ب.ظ http://lanuit.blogfa.com

خدا پشت و پناهت

پرنده خانوم چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:53 ب.ظ

:)
خوشحالم که خوشحالی عسیسم
میبوسمت:*
قوی باش:*

مصطفی چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.jabe.ir

سلام وبلاگ جالبی داری یه سر هم به عکسای جدید جعبه بزن

موفق باشی....

سانی چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ب.ظ http://behisani.blogfa.com/

سلام جانیه ممممن!خوبی عزیزم...واای..عظمت..عشق...چه عنوانی؟یاده این بیت از سعدی افتادم:""هر کو شرابه عشق نخوردست و در(مروارید) درد-----آن است کز حیاته جهانش نصیب نیست""//هرکی درده نابه مسیر عشق رو نکشه ...به معنای واقعی زندگی نکرده و عاشق نشده!//خیلی خیلی خوشحالم کردی با این آپت...اصلاًمنتظر این آپ بودم!گله من همین جوری ادامه بدین کناره هم!میبینی جوجه حتی اومد بلاگو خوند؟!(موهاتو نکنیا..علوسه کچل نمیشه!!:))
در مورد 8/8/88هم بگم که اون روز یه روز قشنگه از جهات مختلف(ولادت امام رضا وهارمونی 8ها و...)..ولی مطمئن باش روزی که قراره روز رسیدن ثبتی و علنی شما به هم باشه (البته به اعتقاد من که شما خیلی وقته بهم رسیدین...دلاتون...افکارتون...و..بهم رسیدن)خیلی دیر نیست وتو هر تاریخی رخ بده زیباترینه و شکوهمنده!!این حرفا چی چی بود...هووم؟..تشکر؟!مگه تو جانیه من نیستی؟!همین که می بینم آرومی...آرومه....باور کن تو احوالاتی که من دارم تو اینروزها برای منم دنیا آرامش داشت.حالا منم آرومترم چون دوستای خوبم آرومن اونم در آغوش هم:)...پس من از تو ممنونم..بوووس.....نه! یه ماچه آبدار واسه مرجان صبور و مقاوم و امیدوارم!(جایزت بود:)

زهرا پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام گلک!
خوشحالم که دوباره شادی اومده تو زندگیت. خوبه که جوجه اومده وبلاگتو دیده مطمئنم کلی حال کرده آخه مجیدم همین طوریه وقتی میاد تو وبلاگمو و احساسمو تو قالب چیزایی که نوشتم می بینه کلی کیف میکنه. به هر حال از خدا میخوام شادیتون همیشگی باشه و اگه خدای نکرده غمی وارد زندگیتون شد با دستای مهربونش شما رو به آرامش برسونه. سربلند و شاد باشید همیشه. بووووووووووس. :-)

سانیا پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:56 ب.ظ http://banuye.blogsky.com/

سلام عزیزم
خدا رو شکر می بینم که همه چیز مرتبه
امیدوارم قلبت همیشه آروم باشه عزیزم....

مهشید جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام عزیزم. چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من اومدم........ چیکار میکنی؟؟؟؟؟ جوجه خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم واست یه ذره شده.... بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

سلام قربونت بررررررم
دل منم برات یه ذره شده عشقم!
دخترعمه به تو میگن آخه نامرد؟؟ ))):

سانی جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:35 ب.ظ http://behisani.blogfa.com/

کشایی مرجانه من؟خوبی؟جوجه خوبه؟آخر هفته چطور بود؟

آلاله جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.alaleh.blogsky.com/

سلام عزیزم.
بلاگ قشنگی داری.از اسم بلاگت خیلی خوشم اومده ...
خوشحال میشم بیای . لحظه هات به کام

سیامک سالکی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:52 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام.
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ دماغت چاقه؟ اوضاع رو به راهه؟
خوب اینطور که از یادداشتت معلومه حالت حسابی بهتر شده، خیلی خیلی خیلی خوشحالم.

ای داد بی داد، یعنی الان کچلی؟!!!
حالا من از کجا کلاه گیس گیر بیارم؟!! ای خدا آخرش این دختر منو دق میده!!!

منم برای 8/8 یه برنامه ریزی هایی کردم، میخوام برم مشهد، ولی هنوز برنامه هاش راست و ریس نشده، تا ببینم چی میشه...

سانی خانم رو نمیدونم اما بنده که شدیدا دارم عرق میریزم از خجالت، خیلی خیلی خیلی ممنون، خیلی خیلی خیلی لطف دارین، هم تو هم جوجه.

فعلا.
موفق و شاد و سلامت باشی.

سانیا یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ

مرجان جون کجایی دختر؟ یه خبر از خودت بده عزیزم...

مهشید دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ

مری به جون خودت خیلی سرم شلوغه . می دونی که کنکور!!!!!!!!!!!!!!

میدونم گلم
ایشالا که قبول میشییییییییییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد