از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

اومدم بنویسم...! اما...

اومدم از بیرون رفتن پنجشنبه مون بنویسم ٬ اومدم از اون همه عشقی که گرفتم بنویسم اما... 

دست و دلم به نوشتن نمی ره...! خشک شدم!...  

پ.ن: یکم دلگیرم! از کی؟ نمیدونم!! 

پ.ن: از اول این هفته که اومدم سمنان اصلا حال روحی خوبی نداشتم!

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام گلک.
آره دیگه بعضی وقتا دل آدم راحت و بی دلیل میگیره. خود من خیلی وقتا اینجوری میشم بماند که چقدر مجید اذیت میشه . به هر حال دله دیگه کاریش نمیشه کرد. امیدوارم زود حال و هوات خوب بشه.

جوجو یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ http://alahman.blogfa.com

مر جان جونم بعضی مواقع ادم اینجوری میشه..اشکال نداره...

سانیا دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام عزیزم
خوبی؟ یعنی الان بهتر شدی؟
نگران نباش مثل هوای پاییز شده دل مهربونت...درست می شه...
عشق میاد و گرما می ده...

سیامک سالکی دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ق.ظ http://tighoabrisham.blogsky.com

سلام.
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟
ناراحت نباش مرجان جان، این فراز و نشیبهای روحی طبیعیه، جدی نگیر، گذراست. هروقت دلتنگ و دلگیر شدی، فقط به جوجه فکر کن، اونوقت میبینی که آروم میشی و همه چی خوب و قشنگ و رو به راه میشه. میگی نه؟ یه بار امتحان کن...
فعلا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد