از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

ساده شکستن

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد میکند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است...

 

... 

 چقدر بده که گاهی اوقات اینجوری میشه... دلم ساده میشکنه... مثل قلب یه کبوتر کوچولو... 

تو که نمیخوای منو بشکنی   ها؟!...

نظرات 5 + ارسال نظر
پرنده خانوم چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ

قربون دلت برم من:*
مرجان خانومی
گاهی پیش میاد
بدون اینکه آدما بخوان
یه لحظه هایی هست که با هر بهونه ای میشه ساده شکست
...
میفهممت
میدونی
هیچوقت اصل رو فراموش نکن
از این اتفاقای کوچیک همیشه هست
مرجان خانومی مهربونمییییییییییییییییییی:*

نفس پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ق.ظ http://ishil.blogfa.com

سلام
حال این روزای منو داری گلم

زهرا پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:32 ق.ظ

سلام گلک. خوبی؟ جوجه خوبه؟ سه تا پست جدیدت خیلی قشنگ بود. باز که اول دل بلوریت غبار گرفته! ایشاالله که جوجه یه دستمال از جنس عشق بگیره دستش و غبارشو بگیره. با یه دنیا آرزوی عشق و سلامتی از طرف من و مجید موشی برای تو و جوجه ی عزیزت.

فاطمه پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ http://daryatanhast.blogsky.com/

کسی آرام میآید نگاهش خیس عرفان است

قدم هایش پر از معنا ، دلش از جنس باران است

کسی فانوس بر دستش ، بسان نور میآید . . .

امید قلب ما روزی ز راه دور می آید...

شاید یه تکرار شیرین...

فقط همینو تونستم برات بنویسم...
سبز باشی...

مهشید دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام مرجان جونم. منم همین جوری شدم......افسرده.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد