از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

در درونم چیزی فرو ریخت...

وقتی به گذشته برمیگردم در درونم همه چیز فرو می ریزد! در انتهای روحم دگر جز تاریکی چیزی یافت نمیشود! تهی میشوم! به دور از هرگونه احساسی فقط نفس میکشم! جسمم خسته ی این روزهاست! این روزهای ممتد همیشگی…

قلبی ندارم تا به تو هدیه کنم! من سالها پیش در هجوم صاعقه ها سوختم

پودر شدم

خاکستر شدم!

جسمی ندارم تا تو بر آن دست کشی!...

جسمم را قرن ها پیش زیرخروارها خاک مدفون کرده ام!

من از ترس با تو بودن به همه ی بی تو بودن ها پناه می برم…!

من آسمان آبی آرزوهایم فروریخته است …

دگر هیچ آرزویی ندارم..

هرگز این چنین عاشق مرگ نبودم…! مرگی برای فنا شدن!

سفری از من تا من…

دگر نگاهم نکن…! از تمام نگاهها متنفرم! من از تمام لذت ها متنفرم!

دگر جسمم را برای هیچکس نمی آرایم جز مرگ…!

من از توهم پوچ تو دگر بیزارم! از تمام نبودن هایت بیزارم…

من از تمام دنیا گذشته ام… من از تمام دریاها و رودها گذشته ام… من از تمام دنیاها گذشته ام…

من سلام را از یاد برده ام!...

من فصل ها را از یاد برده ام…!

من …

من تورا از یاد خواهم برد…!

راستی مرا میشناسی؟

منم…

همان دختر بهار

همان دختری که روزی در دامن بهار زاییده شد و مرد… آری همان دم مرد…!

من روح خسته ی بهارم! روح مصیبت زده ی بهار منم آری…!

از تمام تنم چیزی جز تکه ای برگ خشکیده و ترک خورده باقی نمانده!...

من فنا شده ام! با من از سقوط نگو دگر بس است! مرا تا اوج ببر اگر میتوانی… مرا مرهم گذار اگر میتوانی!

بیا و دستان تکه تکه شده ام را پیوند بزن به ابدیت…

بیا و لحظه ای خستگی را از من بگیر… بیا و مرا تیمار کن…

خسته ام…

مرده ام… 

پ.ن: خورشید روشن ما رو دزدیدند زیر اون ابرای سنگین کشیدند...

یاد باد آن روزگاران...یاد باد...!!!!

یادتونه میگفتم چقدر از این خوابگاه و دانشگامون حالم بهم میخوره؟! 

حالا انقد دلم هواشو کرده ه ه ه ه ه ه ه ه!!! که خدا میدونه!!!  

دیشب که خوابم نمی برد داشتم فیلمهای روز تولدمو که با بچه ها رفتیم شهمیرزادو می دیدم. شاید اونموقع حال خوبی نداشتم ولی الان که بر میگردم میبینم چقدر خوبه با بچه ها بودن با افکار متفاوت سروکله زدن!   وچیزی یاد گرفتن.  

دلم واسه تک تکشون تنگ شده.. عطی..مریج...هدی و............  

عطی شخصیت flat داره. مهربونه. زود عصبانی میشه ولی هیچی تو دلش نیس! میشه خیلی راحت شناختش. 

مریج شخصیت ثابتی داره. تغییر نمیکنه. بسیار بسیار صبوره ومن این خصوصیتشو می ستایم! مهربونه وکمی زیادی خوش بین ! 

هدی کاملا secret ! نمیشه زیاد فهمیدش. حرف نمیزنه . خیلی مرموزه! ولی در کل دوس داشتنیه. 

و اما مریم ... خوبه. بسیار قوی در فن بیان! که همین باعث میشه بیشتر جاها موفق باشه. فقط یه مشکلش اینه که بسیار تبحر داره توی تیکه انداختن!!!  

خلاصه بچه ها خوبن. دلم تنگولیده واسشون...!

البته این هفته یه برنامه کوه ریختم که اگه اجرا شه کلی به خوب شدن حالم کمک میکنه و اینکه شاید بچه هارم دیدم.. .

دلم میخواس جوجه هم بیاد ولی نمیشه خوب!...

غم داری...

خوب نیستی 

غصه داری 

دلت گرفته 

سعی میکنم چیزی نگم که یه وقت دلت بیشتر ناراحت نشه! 

ای کاش میدونستم این همه غم از کجاست؟! 

هیچوقت اینجوری ندیده بودمت 

صدات پر از درده 

دردی که هرگز لمسش نکرده بودم! 

دلم میخواد هرکاری کنم برات ولی.... 

 

چقدر سخته دلدار بودن... 

چقدر سخته ...