از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

گفتم بالاخره!!

آره دیشب من کر شده بودم! کر کر ! صداتو نمیشنیدم! هرچی میگفتی من نمیشنیدم! اصلا شاید میخواستم که نشنوم!  

همه چیزای خوب و میخواستی بگی... خسته بودی... شایدم یکم دور...!  

دیشب و شبهای پیش روحم درد میکرد! میدونی ینی چی؟ ینی دیگه عشق نداشت! شاید دیگه هیچی نداشت!  

میخوام عشقمو کمش کنم! به قول سانیا باید از عشق مواظبت کرد. منم میخوام با این کارم از قلبم مواظبت کنم!  

یکم کر باشم خوبه! میخوام صداها رو دیگه نشنوم! میخوام حرفای قشنگ عاشقونه رو دیگه نشنوم!حتی میخوام خودمم دیگه نشنوم! ... 

یادمه یه بار گفتی اگه عشق نباشه آدم با خاطراتش میتونه زندگی کنه! 

نمیدونم چرا قلبم ترسید از این حرف...! 

کلی دلداریش دادم ولی مدام داشت اشک می ریخت...! 

خیلی بیقرار شده! مدام بهونه میگیره! 

چقدر واسش نوازش میاری؟ واسه قلبم؟  

چقدر نازش میکنه تا آروم شه و بخنده؟ 

نازش میکنی؟ 

نازش کن... بوسش کن... بگو بگو هرچی که باید بگی... 

بذار آروم بگیره یکم!... 

بذار دیگه نلرزه... نترسه... نریزه... نمیره... بمونه... 

دیشب بهت گفتم بالاخره! شاید نباید میگفتم! ولی قلبم مجبورم کرد! 

فکر کنم تو هم گوش دادی به حرفم! ولی.... 

به همین راحتی؟!!!.............. 

پ.ن: دلم خیلی تنگه...! خیلی... نمیدونم واسه چی و واسه کی؟! ولی خیلی تنگه...! 

پ.ن: دوستای مهربون من بازم دعا میخوام ازتون. از قلبای پاکتون... فراموشم نکنید...

یه خبر خوب...! (:

خوب اولین خبرمو همین الان خدمتتون بگم که کلی شاد شید! (:  

داریم به تاریخ مقدسمون خیلی نزدیک میشیم دیگه! با جوجه صحبت کردم قرار شد بعد از شبهای قدر با بابا جونیش صحبت کنه. بگه بابا من این دخمله رو میخواااااااااام...!  

البته میدونید که؟ تمام اعضای خانوادش ینی فامیلاش همممممممه مرجان خانوم گل گلاب و میشناسن!! فقط بیچاره پدرش نمیدونه!!!  خلاصه منم اگه خدا بخواد عروس میشم! ((: 

ولی یه سری چیزای دیگه هست که کلی آزارم میده! انقد که بعضی موقع ها دلم میخواد همه چی یه خواب بوده باشه و من وقتی بیدار میشم یه نفس بلند بکشم و بگم آخیییش... خداروشکر که خواب بود...!! انقدر استرس وجودمو گرفته که دارم آب میرم هرروز! شدم 56 کیلو!! فکر کنییییید!!! البته قدم هم در نظر بگیریدااا...! کلللللی بلندم...ماشالا...! هم قد جوجمم تقریبا ! خلاصه ماجرا اینکه دارم تحلیل میرم هر روز...!  

پ.ن: جوجه خیلی به حرفات احتیاج دارم... بگو... حرف بزن...!  

پ.ن: فکر اون پسرک عاشق دست از سرم بر نمیداره! هرشب دارم خوابشو میبینم! نمیدونم چه بلایی داره سر خودش میاره! خیلی نگرانم!

پ.ن: بچه ها جونم دعا یادتون نره هاااا این شبای قشنگ ماه رمضون... اولین روزیکه اذان گفتند ینی اذان برای افطار من کلی گریه کردم چون نمیتونستم بگیرم! انقد گریه کردم که مامانم فکر کرد من خل شدم!... 

این از اولین خبر... بله مرجان خانومم دارن میررررررررن...! اصلا نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت...!!!!

پرید!

یکی از اون خبرای خوبو نوشتم دوباااااااااار ! عین دو بارش پرید که پرید!!!....  

باز باید حسش بیاد...!