از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

....

 

آخییییییییییییییییییییییییییییییش ...............!  همون قالب خودم از همه ناناس تره !!!  

 

 

 

 

پ.ن: ( بچه ها فقط سه روز دیگه هااااااااااااا !! کادوهامو برام خریدیییییییییییید؟؟؟؟؟؟ ) 

 راستی نمیخواید سورپرایزم کنید یه ذره ه ه ه ه ه ه؟؟؟ من خوشحال شششششششششم؟؟؟؟؟؟ هوووووووووم؟؟؟

کودکانه هایمان...

اینو برای تو مینویسم . برای تو که همه ی زندگیمو میدونی . تویی که تمام دنیای کودکی منو از بر میدونی. تویی که کنارم بودی و تمام کودکانه هامو ستایش کردی. تویی که توی شکل گیری روح بچگانم سهیم بودی.  

این روزا انقدر دلم هواتو کرده که نمیدونم باید از کی و از کجا سراغ تو رو بگیرم؟!  

احساس میکنم اندازه ی کهکشونها ازت دورم! ولی بازم کنارمی٬ همین جا! هرجا میرم با هرکسی که برخورد میکنم تو رو میبینم. انگار تمام رویاهای ناکام کودکیمو در تو میبینم! انگار تمام زندگیمو٬ یک عمر که نه هزاران سال با تو زندگی کردم! چقدر ازهم دور شدیم؟ میبینی؟ یادت رفته یه لحظه جداییمون مساوی بود با مرگمون؟! یادت رفته من عاشق دستات بودم؟! چه دستای مهربونی داشتی وقتی لمسشون میکردم.   

نمیدونم چیشد؟ یهو یه طوفانی شدو تو توی اون طوفان حوادث رفتی دنبال سرنوشت جدید خودت! رفتی به اون خونه ی جدیدتون٬ یادته؟ چقدر من زجر کشیدم! هیچوقت یادم نمیره!  

تو رفتی و انگار با رفتنت نصف تن و وجود منم با خودت کندی و بردی!  

این روزا واسم خیلی سخت میگذره! این روزا گاهی اوقات واسم نمیگذره اصلا! میفهمی؟؟  

امروز داشت همون ترانه ی خاطره انگیز و نشون میداد... 

اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت٬ چشم به راه تو می مونم با دلی پر از صداقت... 

اگه با اشکای گرمم دل سنگ برام بسوزه٬ اگه جسم من بپوسه بعد دنیای دو روزه ... 

نه فقط عاشقت هستم٬ مرهمی رو قلب خستم٬ 

این تویی که می پرستم 

سر سپرده ی تو هستم.................... 

یادته؟؟؟ 

چقدر عاشق بودیم! چقدر سرشار از عشق بودیم! با اینکه دو تا عشق مجازی داشتیم!!!!!  

ولی عشق از دستامون لبریز بود! کافی بود با یه تلنگر حتی کافر بشیم!!!!  

.... 

ولی حالا... 

ما بزرگ شدیم٬ ما خانوم شدیم٬ ما میتونیم انتخاب کنیم٬ میتونیم نظر بدیم٬ میتونیم فکر کنیم٬ میتونیم عاشق شیم ولی .... 

ما دیگه هیچوقت سرشار نمیشیم! هیچوقت دیگه عشق رو لمس نمیکنیم! ما فقط میتونیم اونو حسش کنیم!!!! به نظر تو خدا ما رو دوس نداشت که ما الان اینجوری شدیم؟؟؟  

... 

چقدر سرم سنگینه...! 

بهت احتیاج دارم...

تنها در خانه....! (کو ین...!!!!! )

    !!!!!والا بخدا من تهران نیام سنگین ترمچهارشنبه صبح در حالیکه من در حالت بین خواب و بیداری سیر میکردم! دیدیم یک جسمی شبیه به انسان در بالای سر بنده ایستاده و میگه دخترم من دارم میرم! پاشدی یادت نره صبحانه ی پدر رو بدی! یادت نره چایی درست کنی ! راستی نهار هم نداریم ! برنج خیس کن! بعد آهان راستی خورش هم نداریم! از توی فریزر گوشت و سبزی و.... بردار کرفس بذار ! یادت نره داداشتو بیدار کنیااا ! خواب نمونه یه وقت! صبحانشم بده! من تا جمعه نمیام ! غذای فردا رو هم درست کن!!!!! راستی واسه خودت که میخوای بری هم برنج درست کن!!!راستی .................................................!!!!!!!!!!!!!     آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ .....!!!    

  !!!!!!!!!!!!!!!!!و من ترجیح دادم به خواب ابدی فرو برم

خلاصه همه ی اینا تموم شد و بنده انجامشون دادم! و احتمالا بنده نه امتحان دارم نه درس!!! بببببببببببله !! چی بگم؟؟؟

من هی به شما میگم هیشگی منو دوس نداره همه منو تنها میذارن اونوقت شما هی میگید چرا میگی ؟؟؟

یادتونه اون سری بهتون گفتم مامان بنده رفته بودن پیش بچه های خواهرشون و البته بنده تنها بودم؟؟ حالا این سری باز زن عموی گرامیشون فوت کردن( بگو خدا بیامرزدش!) و رفتن اونجا

 !!!!!!!!!!  مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان