از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

از نو زنده شدم

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

حکایت من...

دلم به بوی تو آغشته است

سپیده دمان

کلمات سرگردان بر می خیزندو

خواب آلوده دهان مرا می جویند

تا از تو سخن بگویم.

حکایت بارانی بی امان است

اینگونه که من

دوستت میدارم…

شوریده وار و پریشان باریدن

بر خزه ها و خیزاب ها

به بیراهه و راهها تاختن

بی تاب بیقرار

دریایی جستن

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن…

حکایت بارانی بیقرار است

اینگونه که من

دوستت میدارم…

پ.ن: به حاج آقاهه زنگیدددددددددددددم…هوراااااااااااااا… ولی خوب یکم دیر وقت داد! 19 مرداد! )):

ولی خوب بازم میگم خدا جونم عاشششششششقتم…بووووووس

پ.ن: دو شبه به طرز بسسسسسسیار خوبی در آرامش میخوابم! دقیقا 2 که میخوابم یه کله تا 11 صبح میخوابم!! بیچاره جوجه امروز دو بار به گوشیم زنگ زد من انگار تو این دنیا نبودم! جوابشو ندادم در عمق خواب بودم!!  انققققققققققد لذت بخشه بعد از یه دوره استرس بدی درد مریضی سردرد انققققد آروم خوابیدن! … به جوجه هم گفتم جالبه گفت: جدی میگی مرجااان؟! عین من…! میبینی آراش چقدر خوبه؟!..... میگم آره عزیززززززم …

مرسی خدای بزرگ 

پ.ن: از تمام دوستای نااااااااازم که برام دعا کردن ممنونننننننننننم میبوسمتون

نظرات مختلف...

نمیدونم چیشد ولی از وقتیکه اسم دکتر مشاور اومد توی حرفامون حالم به شدت خوب شد! پیشنهاد خودش بود. منم زنگ زدم از فرزانه جونم آدرس گرفتم تا برم. البته یه حاج آقاییه! دکتر نیست. ولی خوب خیلی جواب داده. به شدت خوبم جوجه! عالی عالی ام! درست مث تو که انقدر خوبی که با حرفات قلبمو میکنی! چرا وقتی میشه خوب بود انقدر انرژیهای بد بفرستیم؟ نه به قول خودت اینا همه تجارب راهمونه. راه بزرگ شدنمون٬ راه به زندگی رفتنمون٬ راه به هم رسیدنمون.  

امروز داشتم با مامان و عمه و زن عمو در مورد یک بحث جالب صحبت میکردیم! ( کار کردن خانوم بیرون از خونه). 

خوب خیلی بحث برانگیزه! بعضیها مثل داداشی خودم اصلا موافق با کار کردن خانوم نیستن! اعتقادش اینه که وقتی زن بره بیرون عشق توی خونه رو کی تامین کنه ؟!  

خوب یه جورایی هم درسته. ولی خوب قدرت یک زن بیشتر از ایناس! میتونه چند تا مسئولیت به طور همزمان انجام بده. این هنر یک زنه. زن در عین حال که میتونه کار کنه خوب مسلما میتونه عشق هم بیافرینه. البته بستگی به تواناییهای فردی هم داره!  

خلاصه شب که جوجه زنگ زد دلم خواست باهاش مطرح کنم تا نظرشو بدونم.  

جوجم خیلی با منطق صحبت میکرد! اعتقادش این بود که زن من اگر دلش بخواد کار کنه خوب مانعی نداره. اگرم یه وقت به هر دلیلی خسته شد میتونه ادامه نده.  میگفت کارش باید طوری باشه که به جسم حساسش لطمه ای وارد نکنه! به روحیه اش خدشه ای وارد نشه! اعتقادش این بود که زن میتونه هرجاکه بخواد یه کار در شان خودش انجام بده.ینی در شان یک خانوم با شخصیت. ( فقط میگفت جاییکه کار میکنی باید مورد تایید من باشه. ینی محیطش و آدماشو میگفت. که البته کاملا به جا میگفت). خیلی خوشم اومد در مورد پول و مسائل حاشیه ایش هم صحبت کردیم. من یه قضیه ای رو براش تعریف کردم و نظرشو خواستم.  

قضیه از این قرار بود که من یک موردی در یکی از اقوام دورمون مشاهده کرده بودم که به شدت منو متعجب کرده بود! خانوم کار خیاطی میکرد در خانه البته به طور کاملا گذرا. و آقا هم خوب بیرون کار میکرد و وضع مالی بدی هم نداشت٬ نکته اینجا بود که این آقا هرروز پول خانومو چک میکرد حتی اگر در حد ناچیزی هم بود در بعضی مواقع برمیگشت بهش میگفت خوب امروز پول برق اومده تو بده دیگه!!! امروز از مدرسه ی پسرمون زنگ زدن و پول میخواستن تو پول داری بده دیگه!!!! و این باعث اختلاف بینشون شده بود! این واسم خیلی عجیب بود! به نظر من زن اگر دلش خواست و کار کرد خو کار میکنه واسه دل خودش نه اینکه مرد ازش توقع داشته باشه! ( البته منظورم مواقع ضروری نیست که مرد احتیاج داشته باشه و ما سر باز بزنیم از کمک کردن بهش) منظورم اینه که زن مواقعی که کار میکنه بیشتر واسه تامین یه سری نیازهاشه نه لزوما پول رو دو دستی تقدیم کردن! اصلا به گفته ی جوجه این کار واسه مرد خیلی سخته که به زن بگه پول بده! توی این زمینه هم نظر جوجه واسم جالب بود. میگفت اینجور آدما سلامت روانی ندارن! ای جاااااان... 

خلاصه امروز به شدددددت خوب بود.... هم خودمون ٬ هم این بحث جالبمون... دوست دارم توی شرایط همدیگرو قرار بدیم و از هم سوال بپرسیم! ینی در واقع یک شرایط مجازی خلق کنیم...! 

 

پ.ن: امشب زنگ زدم به حاج آقاهه برای مشاوره کسی جواب نداد! ایشالا فردا باز امتحان میکنم... دعا کنید بشه... 

 

پ.ن: قلبم طاقت نداره جوجه! از هجوم اینهمه عاشقانه ذوب میشه...!

خود را جا میگذارم...

تنها آمده ام

هیچ غریبه ای نیست

تنم را در خانه گذاشته ام

نگاهم را در خواب

لبخندم را در عکس گوشه ی آینه

زیبایی ام را هم پشت در میگذارم

تو فقط در را باز کن...

می گویی دوستت دارم

و من از زمین می رویم

مست می شوی

موج بر میدارم

شعری می نویسی

من با دهان زنی زیبا می خندم

اما

هرشب که میخوابی

تکه هایم را از میان روزهای تو جمع میکنم

و با چشمان زنی خسته به خواب می روم...!